مدادسیاه

گا‌ه‌نوشته‌‌هایی درباره هنر و ارتباطات

مدادسیاه

گا‌ه‌نوشته‌‌هایی درباره هنر و ارتباطات

بایگانی

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

همان‌طور که در بخش پیش گفتیم افلاطون زیبایی را به رفتارها نیز تسری می‌داد و تعریف آن را به ارزش‌های اخلاقی نیز می‌رساند. حالا ببینیم که این زیبایی چه حوزه‌هایی را در بر می‌گیرد.

افلاطون زیبایی را به ارزش پیوند داده است، امّا باید پرسید که آن را چگونه می فهمید؟

او پنج تعریف را مورد بررسی قرار می‌دهد:

1-     زیبایی به عنوان تناسب

2-      زیبایی به عنوان تاثیر و اثربخشی

3-     زیبایی به عنوان سودمندی (یعنی، به عنوان چیزی سودمند در ترویج خوبی)

4-     زیبایی به عنوان لذت برای چشم‌ها و گوش‌ها

5-     زیبایی به عنوان فایده‌ای لذت‌بخش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۶

من درباره دوستانم و خوبی‌های‌شان زیاد نوشته‌ام. دوستانی بهتر از آب روان و سخاوتمند از تن برگ برای باران. مدتی است که با «روزبه آغاجری» بیشتر آشنا شده‌ام. هم‌اندازه خوش‌تیپی‌اش، دلی زیبا دارد. دلی پردغدغه. از آن دل‌ها که درد به سر وقتش می‌آید تا بپوید و بجوید و مدام بیشتر بداند.

هرچند موی پشت لبش ظاهری چپ‌گونه دارد و سوسیالیست، ولی خودش راست‌گفتار است و صدق‌کردار. در این یک سال آشنایی آن‌قدر حوزه‌های مشترک برای حرف زدن با هم پیدا کرده‌ایم که به جرات دلم برایش تنگ می‌شود حتی اگر یک روز نبینمش. هم خودش را و هم مهسا جان همسرش را؛ گاهی فکر می‌کنم شاید ما غرهای مشترک داریم. ولی می‌بینم که نشست‌های کوتاه هفتگی‌مان بیشتر بهانه‌ای است برای کمی عمیق شدن و اشتراک فکرها و ایده‌ها.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۰۸

دوست بسیار عزیز و بزرگوار جناب علی‌آقای کدخدازاده لطف کردند و وقتی علاقه مرا به حوزه زیبایی‌شناسی دیدند، چند پرسش مطرح کردند و قرار شد من به اندازه وسعم سعی کنم به آن پاسخ دهم. این پرسش‌ها فقط بهانه‌ای است برای کمی بیشتر خواندن و نوشتن درباره فلسفه و جامعه‌شناسی هنر. 
طی این نوشته‌ها سعی می‌کنم در چندین بخش فقط کمی به موضوع هنر فکر کنم و آن را به رشته تحریر درآورم.

بخش اول:
مصائب صدور حکم کلی برای زیبایی

سلام علی‌آقای عزیز،

فکر می‌کنم بهتر است پیش از اینکه درباره پرسش‌های فلسفی و چیستی‌گونه شما با هم فکر کنیم یک مسئله پایه‌ای را باید مشخص کرد. وقتی می‌گوییم زیبایی از کدام زیبایی سخن می‌گویم؟ «زمان» و «مکان» که فرهنگ بر پایه‌های آن جان می‌گیرد کجای تحلیل ما قرار دارند؟ به تبع آن پارادایم یا گفتمانی که قرار است بر اساس آن به زیبایی بیندیشیم چیست؟ آیا زیبایی امری مطلق است؟ پس چرا ظهور آن در هر مکتب یا فرهنگی متفاوت است؟ چرا مظاهر زیباپسندی ما طی زمان دگرگون شده ولی همه هنوز از زیبایی حرف می‌زنیم؟ می‌تواند دلیلش این باشد که زیبایی امری مطلق است؛ یعنی هم مردم قبیله‌ای دورافتاده از آن لذت می‌برند و هم دانشجوی هنرهای زیبا در پاریس؛ اما مظاهر آن متفاوت است.

با این همه، همین مظاهر و نمودها و نمونه‌های زیبایی در هر گفتمانی می‌تواند معنایی ویژه به خود بگیرد. اگر زیبایی را امری واقعی تلقی کنیم و سه دیدگاه یا گفتمان مهم درباره آن می‌توان در نظر گرفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۰

داریم همگی با هم یک کار احمقانه انجام می‌دیم برای ارائه به بزرگترمون. یه کار چیپ که وظیفه یه منشی دون‌پایه است. تازه مطمئنم آقا بالاسرمون حداکثر وقتی که برای این کار می‌ذاره بیشتر از 20 ثانیه نیست. کاری که از صبح شروع شده و احتمالا تا آخر شب طول می‌کشه.

حالم بیشتر از اینکه از این کار بهم بخوره برای خودم متاسفم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۵۶

حس می‌کنم حال اطرافیان دارد از امثال من بهم می‌خورد. زیادی غر می‌زنیم یا حداقل در سکوتم غر و ناله بیداد می‌کند. خودمان هم داریم کم می‌آوریم از این همه غر زدن و ناله کردن. حس بدی است. هیچ کس را گوش نمی‌بینم و این خیلی بدتر است. دلم می‌خواهد داد بزنم. عصبانی‌ام. از دنیای اطرافم دلخورم. از جایگاه علمی و کاری‌ام راضی نیستم و برای از بین بردن این نارضایتی هم انگیزه‌‌ای ندارم.

بعد هی خبر می‌رسد که فلان اسکول شده استاد(حتی استاد دانشگاه علوم سیاسی تهران!!!) و بعد بیشتر از اینکه بخاطر استاد شدن بی‌سوادها ناراحت شوم به حال خودم تاسف می‌خورم که می‌توانستم بهتر از این باشم و نشدم. تکلیف با خودمان هم مشخص نیست. بیچاره اطرافیان که با ما بی‌تکلیفان بی‌هدف دمخورند. حق دارند که از ما حال‌شان بهم بخورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۰۴