آیینه سیاه
علاوه بر نقدهای معمول، چه چیزی رسانه اجتماعی را ترسناکتر میکند؟
این حرفهای کسی است که صفحه اینستاگرامش 150 میلیون دنبالکننده (Follower) دارد و پس از صفحه رسمی اینستاگرام، رونالدو، آریانا گرانده، در رتبه چهارم ایستاده است. درباره نقاط مثبت و منفی رسانههای اجتماعی از منظر روانشناسی و علوم اجتماعی خیلی میتوان گفت، ولی اغوای مخدر فناوری چنان است که نفی آن هم مایه سرگرمی است. اتفاقا همین از همه ترسناکتر است.
دات.کمونیسم
ترس از فناوری ریشه در سالهای اخیر ندارد. ظهور فناوریها همزمان است با تغییر ارزشها، هنجارها و سبک زندگی. البته شبکهها و رسانههای اجتماعی از بستر ترس سر برآوردهاند. دهه 50 میلادی و اوج جنگ سرد میان بلوک غرب و شرق آغاز شد. استورات برند[1]، در حالی که دانشجوی 19 ساله استنفورد است، در یادداشتهای بهار 1957 مینویسد: «دنیای من بر محور ماشین کمونیستی، در حال کوچک شدن است. ذهنم دیگر مال خودم نیست و این ابزار دقیق است که به نوادگان پاولوف شکل میدهد. هویتم را گم کردهام. همچنین ارادهام. و این آخری خیلی بد است.» ترس این نویسنده از کمونیسم ممکن است امروز کمی اغراقشده به نظر برسد، ولی برای برند و همنسلانش در دهه 50 خطر شوروی خیلی جدی به نظر میرسید.(Turner,2006: 41)
اواخر دهه 50 استوارت برند و همنسلانش از پدید آمدن دورهای میترسیدند که در آن انسان در بروکراسی ناخوشایندی از ماشینی شدن غرق و سر آخر این جریان به نابودی هستهای منجر میشود. او و همکارانش 40 سال بعد با شکل جدیدی از پیوند فناوری و فرهنگ مواجهاند که افراد در اتاقهایی مجزایی به اعتراف میپردازند و چیزهایی میگویند و در طول جنگ سرد تابو محسوب میشد. ( Turner,2006: 237) آنان اواخر دهه 90 خود را با فضایی روبهرو میبینند که فناوری نه عاملِ نابودی، بلکه واسطه ارتباط اجتماعی و فرهنگی میان افراد است.
آن زمانی که فناوریهای اطلاعات و رایانهها به شکلی شکبرانگیز به منزله ابزارهای کنترل مشهور بودند که دولتهای بروکراتیک اُوروِلی[2] یا شرکتهای عظیم آن را به کار میبردند. پدیده ضدفرهنگ[3]، که در دهه 60 متولد شد و در دهه 70 به بلوغ رسید، ارزشهای جماعت و زندگی جمعی را با ضرورت آزادی و توامندسازی فردی ترکیب کرد؛ ارزشهایی که با تداوم پیوندهای سرکوب در ستیز بود و با فردیت، که هنوز بر فناوری اطلاعات متمرکز بود، با سوءظن نگاه میکرد. اواخر دهه 70 تلقی از رایانهها به منزله ابزارهای بالقوه رهایی، و نه سرکوب، آغاز شد. اما همانطور فِرِد تِرنر در کتاب «پادفرهنگ تا فرهنگ سایبر» میگوید این نگاه بهتدریج تغییر کرد. فناوری ابزاری برای توانمندسازی افراد به حساب آمد و نه جاسوسی و به خدمت گرفتن او. نکته اینجاست که این ابزار در ابتدای کار مفید به نظر میرسیدند، چون خورههای فناوری میتوانستند آن را در خدمت پادفرهنگ قرار دهند.
دات.تجاریگرایی
ابداع وب جهانگستر در سال 1991 انگیزه جدیدی برای پیوند فرهنگ خوره رایانه و پادفرهنگ ایجاد کرد. در همان زمان که کنسرسیوم وب به ساختن زیرساختی استاندارد شده و جهانی اقدام کرد، جماعتهایی از کاربران پرشور و شعف، کاربردهای فراوانی را برای وب متصور شدند. گرچه این دوره که طی آن کاربران ظاهرا به برساخت فضای عمومی جدیدی خارج از کنترل شرکتی کمک کردند، فقط چند سال تداوم پیدا کرد. توسعهدهندگان تجاری همانند گوگل، ای.اُ.ال و آمازون هنگام آغاز هزاره جدید با وب 1 یکپارچه شدند و به شکل مجازی ناگهان دات.کمونیسم[4] را با دات.تجارتگرایی[5] جایگزین کردند. اما روح مرتبط با برابریخواهی و در بر گرفتن اجتماع ابتدای دهه اول 2000 با پیشرفت وب 2[6] احیا شد. رشد پلتفرمهای شبکه اجتماعی اغلب بدون ایجاد هیچ مشکلی با ظهور وب 2 در هم آمیخته است و پتانسیل مشارکتی رسانههای اجتماعی گاهی از روی اشتباه به طراحی فناورانه وب نسبت داده میشود. (فندایک، 1396: 24)
از دهه 1990 به بعد، بلاگر(1999)، ویکیپدیا (2001)، مایاسپیس (2003)، فیسبوک (2004)، فلیکر (2004)، یوتیوب (2005)، توییتر(2006) و طیف گستردهای از پلتفرمهایی که متعاقب آن ایجاد شد، به عرضه ابزارهای وب پرداختند که عامل برانگیزنده تاکتیکهای ارتباطی آنلاین قدم و جدید شدند.(فندایک، 1396: 19)
در اصل، نیاز به متصل بودگی همان چیزی است که بسیاری از کاربران را به این سایتها سوق میدهد. وقتی وب 2 برای نخستین بار گسترش اصطلاح رسانههای اجتماعی را نظم و ترتیب داد، در اولین سالهای هزاره جدید «فرهنگی مشارکتی» واژه باب روز بود که بر توان بالقوه وب برای پروراندن اتصالها ایجاد فرهنگ مشارکتی و پیشبرد دموکراسی دلالت میکرد. بسیاری از پلتفرمها وقتی «اجتماعیتر» کردن وب را آغاز کردند، این روح دوباره جان گرفته را در آغوش کشیدند.(فندایک، 1396: 15)
ذوق از تعاملی بودن و مشارکتگرایی کاربران این رسانه جدید بیشتر نظریهپردازان این حوزه را به تحسین وا داشت. کسی مثل هنری جنکیز(2006) به این فرهنگ همگرا خوشامد گفت؛ چون نقطه تصادم رسانههای شرکتی و رسانههای عامه مردم است و در آن قدرت تولیدکننده و مصرفکننده رسانه به شیوهای غیرقابل پیشبینی در تعاملاند. همان سال 2006 بود که مجله تایم «تو» را به عنوان شخصیت سال برگزید و سرخوشانه نوشت: «این داستانی درباره جماعت و همکاری است... درباره به دست آوردن قدرت بسیار از چیزی اندک به یکدیگر بدون هیچ چشمداشت... این موضوع نهتنها جهان را تغییر میدهد، بلکه نحوه تغییر جهان را هم عوض میکند.»
چهار سال بعد چهره سال مجله تایم «مارک زاکربرگ»، بنیانگذار فیسبوک میشود. چون نقش رابط[7] را دارد. او سال 2011 در گفتوگو با چارلی رُز در برنامه KQED کار شرکتش را اینگونه توصیف میکند:«کاملا باز، شفاف؛ همه چیز به هم متصل شده است. شما وقتی متصل شدهاید، بیشتر رشد میکنید.»(به نقل از فندایک، 1396)
|
با این همه انسان چنان درگیر فضای جدید ارتباطی شده است که نمیتواند به این راحتیها از آن خلاص شود. برای نمونه نگاهی بیندازید به آماری که پایگاه Smart insight فوریه 2019 درباره رسانههای اجتماعی و میزان نفوذ آن را منتشر کرد[8]:
|
تعداد (میلیارد نفر) |
درصد نفوذ |
کاربران تلفن همراه |
5.112 |
67 |
کاربران اینترنت |
4.388 |
57 |
کاربران رسانههای اجتماعی |
3.484 |
45 |
کاربران رسانههای اجتماعی با تلفن همراه، تبلت و... |
3.256 |
42 |
جمعیت جهان |
7.676 |
|
همه اینها یک معنا بیشتر ندارد؛ اینکه ما ردپای ارزشمند خود را روی وب برای شرکتهای تجاری به یادگار میگذاریم و به آنان اجازه میدهیم تا بیش از پیش ما را دنبال کنند و تسلط بیشتری روی رفتارهای جمعی ما داشته باشند. این یعنی فروش بیشتر، کسب اطلاعات بیشتر، تزریق رضایت بیشتر. برای نمونه نگاهی بیندازید به نتایج[9] بررسی موسسه پژوهشی PEW (2019) در رابطه با رویکرد کاربران کشورهایی با اقتصاد نوظهور:
این روند تنها مختص کشورهایی با اقتصادهای نوظهور نیست. هشت پلتفرم اصلی و پرکاربرد آمریکاییها عبارت است از: فیسبوک، یوتیوب، اینستاگرام، پینترس، اسنپچت، لینکداین، توییتر و واتساپ. جالب اینجاست، تعداد کسانی که گفتهاند نمیتوانند این پلتفرمها را کنار بگذارند، نسبت به سال 2014 میزان 12 درصد بیشتر شده است. 29 درصد نیز گفتهاند برایشان دوری از این پلتفرمها سخت است. سه چهارم کاربران فیسبوک هر روز به این شبکه سر میزنند و همچنین از هر 10 کاربر اینستاگرام و اسنپچت 6 کاربر هر روز به این رسانهها سر میزند. (Meeker,2018)
منتقدانی که از منظر اقتصاد سیاسی به رسانهها و شبکههای اجتماعی مینگرند نسبت به روند کالایی شدن برنامهها و توجه مخاطبان انتقاد دارند. اما این همه ماجرا نیست. برای رسانههای اجتماعی چندین کژکارکرد نام میبرند که به طور خلاصه عبارتند از:
1. ایجاد تشویش و اضطراب: بررسیها نشان میدهد میزان استفاده از رسانههای اجتماعی با افزایش اضطراب رابطه مستقیمی دارد.
2. درگیریهای آنلاین: رباتهای مهاجم و ترولها به طور ناشناس در این فضا میتازند. مثلا حملات پر از ناسزا به یک حساب کاربری.
3. ایجاد حس حسرت: میگویند این حس همزاد فیسبوک است. یعنی ترس ما از اینکه نکند برنامهای شبیه به دوست اینترنتی خود برگزار کنیم و به خوبی آن نباشد. یا اینکه نکند نتوانم تفریحاتی که او به اشتراک گذاشته را من هم تجربه کنم.
4. انتظارات غیرواقعی: اینکه بدون توجه به محدودیتها، خود را با دیگری مقایسه کنیم.
5. ایجاد تصویر منفی از بدن خویش: بدون آنکه اقتضائات فرهنگی- جغرافیایی خود را دریابیم، دوست داریم هرطور شده، لاغر یا ورزیده باشیم شبیه فلان سلبریتی.
6. کمخوابی: بررسیها نشان میدهد میان استفاده از رسانههای اجتماعی و کمخوابی نیز رابطهای مستقیم برقرار است.
7. اعتیاد: وابستگی مفرط به فیسبوک، اینستاگرام و اسنپچت از اعتیاد به مواد مخدر و الکل بدتر است.
آدام آلتر، روانشناسی و نویسنده کتاب مقاومتناپذیر میپرسد: آیا رسانههای اجتماعی شما را در کوتاهمدت شاد یا غمگین میکنند، اصل ماجرا این نیست. ماجرای عمیقتر این است که استفاده شما، وسواسی است؛ یا حتی اعتیادی.
آلتر میگوید: «در مقایسه با آنچه شاید فکر میکردهایم، مفهوم اعتیاد گستردهتر است و دربارۀ رفتارهای بسیار بیشتری صدق میکند، و لذا دربارۀ افراد بیشتری از جامعه صادق است. حدود نیمی از بزرگسالان، حداقل یک اعتیاد رفتاری دارند. رقم معتادان به مواد میان ما زیاد نیست، اما با سازوکار فعلی دنیا، رفتارهای بسیار زیادی وجود دارند که مقاومت در برابرشان برای ما دشوار است، و کثیری از ما تعلق خاطری نسبت به آن رفتارها پیدا میکنیم که تیشه به ریشهمان میزند و کم از اعتیاد ندارد یا اعتیاد میشود.»
از آن جالبتر اینکه اگر اینگونه باشد، مدیران رسانههای اجتماعی هم صرفاً تابع همان قانونیاند که همۀ دستفروشها و قاچاقچیها رعایت میکنند، یعنی چهارمین مورد از «10 فرمان مواد» که رپر آمریکایی نوتوریوس بی.آی.جی خوانده است: «هرگز با مواد خودت نشئه نشو!»
آلتر میگوید: «بسیاری از غولهای فناوری دربارۀ استفادۀ خصوصی و شخصیشان از فناوری، اینکه اجازۀ چه استفادهای را به بچههایشان میدهند، و تا چه حد به بچههایشان اجازه میدهند به صفحات و اپها و برنامههای مختلف دسترسی داشته باشند، بسیار بسیار محتاطاند. آنان، حداقل برخیهایشان، روی صحنه میآیند و چیزی از این جنس میگویند که: این بزرگترین محصول دوران ماست. اما وقتی کندوکاو کنید میبینید که مانع دسترسی بچههایشان به همان محصول میشوند.(هرن، 1397)
از سال 2010 سریالی بریتانیایی به نام «آیینه سیاه» در پنج فصل پخش شده است. «چارلی بروکر» نویسنده و طراح این سریال مرثیهای ترسآور از آینده رابطه انسان با فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی ترسیم میکند. به نظر میرسد پیش از این نویسنده انگلیسی، صاحبان فناوری و مدیران رسانههای اجتماعی بهدرستی دریافتهاند که هیچگاه نباید خودشان را در چشم آیینه سیاه صفحه تلفنهای همراه و تبلتها بنگرند. در این آیینه انسان خودش را به هوشی ماشینی میفروشد حتی اگر شبیه سلنا گومز با 150 میلیون دنبالکننده، ادای منتقدان را در بیاورد. ترسناکتر از بلاهایی که رسانههای اجتماعی سر ما در میآورند، سرخوشی و سرگرمی ما ناشی از خواندن یک متن انتقادی علیه رسانههای اجتماعی، روی پلتفرم همان رسانه اجتماعی است. چون در حالی شاید در آینده تصمیم بگیریم کمی از این فضا دور باشیم، ولی همزمان داریم خودافشاگری میکنیم و رد از خصوصیترین احوالات خویش بر جای میگذاریم.
منابع:
- فندایک، یوزه (1396). «فرهنگ اتصال: تاریخ انتقادی رسانههای اجتماعی»، مترجم: حسین حسنی، تهران: انتشارات سوره مهر، چاپ اول
- هرن، الکس (1397). «هرگز با موادِ خودت نشئه نکن!»، مترجم: محمد معماریان، پایگاه ترجمان: http://tarjomaan.com/neveshtar/8970/
· Meeker Mary (2018). "Internet Trends 2018" Kleiner Perkins, look at this link: https://www.documentcloud.org/documents/4489085-INTERNET-TRENDS-REPORT-2018.html
· Turner, Fred (2006). "Frome Counterculture to Cyberculture: Stewart Brand, the Whole Earth network, and the rise of digital utopianism ", Chicago, The University of Chicago Press
·
[1] نویسنده آمریکایی که در دهه 70 میلادی کتاب «کاتالوگ زمین» او شهرت زیادی پیدا کرد؛ چون به موضوع زندگی جمعی حدود 10 میلیون نفری پرداخت که به شکل جمعی زندگی میکردند و نوعی پادفرهنگ محسوب میشدند.
[2] منظور جرج اورول نویسنده کتاب 1984 است.
[3] Counterculture به شکل «پاد فرهنگ» نیز ترجمه شده است.
[4] dot.communism
[5] dot.commercialism
[6] اصطلاح «وب 2» در سال 1999 ابداع شد و تیم اوریلی آن را در سال 2004 رواج داد. این اصطلاح به معنای تعمیرات اساسی فنای یا تغییر مشخصههای وب جهانگستر (WWW) است. اما به گفته تیم برنرز- لی تغییر مسیری کلی وجود ندارد، زیرا هدف بینیانگذار آن تبدیل شدن وب به رسانهای دوسویه (وب خواندنی/نوشتنی) بوده است. آنچه به تدریج از سال سال 2003 تغییر کرد، شیوه توسعه نرمافزارها از سوی مهندسان و کاربران برای وب بوده است. (فندایک، 1396: 44)
[7] Connector
[8] https://www.smartinsights.com/social-media-marketing/social-media-strategy/new-global-social-media-research/
[9] https://www.pewinternet.org/2019/03/07/people-say-the-internet-brings-economic-and-educational-benefits-but-some-are-concerned-about-the-societal-impact-of-social-media/pi_2019-03-07_global-mobile_-3-05/
متن کامل این یادداشت را در شماره 316 #تجارت_فردا مطالعه کنید