رسانههای اجتماعی چهقدر در «توهم دانایی» کاربران و دولتمردان نقش دارند؟
در تاریخ ارتباط ایرانی شاید یکی از پر رهنمودترین سجایا توصیه به سکوت باشد. فردوسی میگوید: «ز دانش چو جان تو را مایه نیست/ به از خامشی هیچ پیرایه نیست» باب چهارم گلستان نیز از فواید خاموشی میگوید. اما این خاموشی ابعاد مختلفی دارد. از نگاه سعدی در بوستان که معتقد است گوهرشناسان راز «دهان جز به لؤلؤ نکردند باز» تا سکوت اخلاقی و عرفانی در مثنوی مولانا بگیرید و نگاه صائب که میگوید: «کثرت و تفرقه در عالم گفتار بُوَد/ که جهانی همه یک تن شود از خاموشی.»
فارغ از وجوه اخلاقی و عرفانی این نکات نغز باید از منظری اجتماعی نیز به این سکوت نگاه کرد. سکوتی که اتفاقا در تاریخ ادبیات ایران نیز نشانههایی دارد. یعنی کمگویی گزیدهگویی و نیفتادن در پرتگاه همهچیزدانی. اما «توهم دانایی» این روزها شاید بیش از همیشه تاریخ گریبانگیر انسان شده است. اینجاست که برخی به واسطه تخصص یا مسئولیتی خاص در یک رشته یا زمینه، فکر میکنند در بقیه حوزهها نیز میتوانند صاحبنظر باشند.
این خاصیت قدرت است که ما در وادی توهمات دانستن میاندازد. اگر حاکمان همیشه تاریخ از این حس به توهم «مرشد کامل» میرسیدند، اما حالا این قدرت در رسانههای اجتماعی و روابط شبکهای با ما چنان میکند که گویی قطب عالم دانشیم. مهمتر از اینکه این رفتار چه تبعات بدی دارد، باید پرسید چرا و چگونه به اینجا رسیدهایم؟