خشونت یعنی بغل نکردنت
یعنی استقلال من از آغوشت
گاهی بزرگترین جنایتهای جهان
از کوچکترین کمکاریهای تو آغاز میشود
به نقل از وبلاگ دوست نازنین مهدی جلیلی
خشونت یعنی بغل نکردنت
یعنی استقلال من از آغوشت
گاهی بزرگترین جنایتهای جهان
از کوچکترین کمکاریهای تو آغاز میشود
به نقل از وبلاگ دوست نازنین مهدی جلیلی
پوستر فیلم «امروز» پرستویی و گلستانی را نشان میدهد که انگار سعی میکنند سدی نامرئی را از جلوی خویش بردارند. سدی از بیتفاوتی و قضاوتهای بیجا و اشتباه؛ چیزی که فیلمساز انگار سعی دارد با سکوت بازیگر نقش نخست خویش(و بازی بهاصطلاح زیرپوستی پرستویی) آن را به مخاطب منتقل کند.
با این همه، مخاطب پس از دیدن فیلم با پرسشهای بیجوابی مواجه است و حیرت از اینکه اگر میرکریمی بهعمد سعی میکرد فیلم بدی بسازد، احتمالا از «امروز»ش بهتر میشد. حیرت از سر این که آیا کارگردان این کار همانی است که «زیرنور ماه»، «یه حبه قند»، «بههمین سادگی» و «خیلیدور خیلینزدیک» را ساخته؟! براستی میرکریمی بزرگ را چه شده؟
این یادداشت در روزنامه اعتماد دیروز کار شد.
این مطلب رو که خوندم نمی دونم چرا گریه ام گرفت. داستان این عکس رو هم که شنیدم برام زیباتر شد
ساز تجویدی رو شکستن واقعا گریه هم داره
یه موقعهایی یه غمی میآد تو دل آدم که میدونی دلیلش چیه. یعنی میدونی جرقهاش از کجاست ولی دیگه این جرقه مهم نیست؛ چون بوی دود غمهای کهنه رو پیش کشیده. تنهایی و سرمای اتاق باعث شده در خودم جمع بشم.کلی کار نکرده دارم که تنبلی از دستم میگیره و میبره به دورها.
البته این سرما بخشیش عصبیه. مثل خاطراتی که پریشب برام مرور شد و صدام از سرما میلرزید و پنهانش کردم. واقعا از یه آدمایی نمیگذرم و صدالبته همچنان عاشقانه دوست دارم کسانی را که مهرشون بر کوه یخ این روزهای من آتشفشان کرده...
ساعت از دو گذشته و خوشحالم که یه سه شنبه لعنتی دیگه هم گذشت. بدجوری امشب قصد کشتن لحظه هام رو دارم. خوابم نمی بره و حال خوابیدن رو هم ندارم.
این سه شنبه هم روز خوبی نبود.
کارم را دوست ندارم. بدجور احتیاج دارم که تحولی درست کنم در زندگی ام.
با عزیزی به مشکل خوردم امیدوارم حل بشه.