مدادسیاه

گا‌ه‌نوشته‌‌هایی درباره هنر و ارتباطات

مدادسیاه

گا‌ه‌نوشته‌‌هایی درباره هنر و ارتباطات

بایگانی

درباره زیبایی/مصائب صدور حکم کلی برای زیبایی

يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ

دوست بسیار عزیز و بزرگوار جناب علی‌آقای کدخدازاده لطف کردند و وقتی علاقه مرا به حوزه زیبایی‌شناسی دیدند، چند پرسش مطرح کردند و قرار شد من به اندازه وسعم سعی کنم به آن پاسخ دهم. این پرسش‌ها فقط بهانه‌ای است برای کمی بیشتر خواندن و نوشتن درباره فلسفه و جامعه‌شناسی هنر. 
طی این نوشته‌ها سعی می‌کنم در چندین بخش فقط کمی به موضوع هنر فکر کنم و آن را به رشته تحریر درآورم.

بخش اول:
مصائب صدور حکم کلی برای زیبایی

سلام علی‌آقای عزیز،

فکر می‌کنم بهتر است پیش از اینکه درباره پرسش‌های فلسفی و چیستی‌گونه شما با هم فکر کنیم یک مسئله پایه‌ای را باید مشخص کرد. وقتی می‌گوییم زیبایی از کدام زیبایی سخن می‌گویم؟ «زمان» و «مکان» که فرهنگ بر پایه‌های آن جان می‌گیرد کجای تحلیل ما قرار دارند؟ به تبع آن پارادایم یا گفتمانی که قرار است بر اساس آن به زیبایی بیندیشیم چیست؟ آیا زیبایی امری مطلق است؟ پس چرا ظهور آن در هر مکتب یا فرهنگی متفاوت است؟ چرا مظاهر زیباپسندی ما طی زمان دگرگون شده ولی همه هنوز از زیبایی حرف می‌زنیم؟ می‌تواند دلیلش این باشد که زیبایی امری مطلق است؛ یعنی هم مردم قبیله‌ای دورافتاده از آن لذت می‌برند و هم دانشجوی هنرهای زیبا در پاریس؛ اما مظاهر آن متفاوت است.

با این همه، همین مظاهر و نمودها و نمونه‌های زیبایی در هر گفتمانی می‌تواند معنایی ویژه به خود بگیرد. اگر زیبایی را امری واقعی تلقی کنیم و سه دیدگاه یا گفتمان مهم درباره آن می‌توان در نظر گرفت:

1-     دیدگاه پیشامدرن:
این پسند قبیله و فرهنگ من است که اهمیت دارد و جز آن نیست؛ زیبایی همان است که ما می‌بینیم و می‌گوییم. اگر بقیه جور دیگری می‌اندیشند و می‌پسندند حتما احقمند.

2-     دیدگاه مدرن: برعکس دیدگاه پیشین، در این دیدگاه تنوع امری است پذیرفته شده. از نظر یک متفکر در حوزه هنر یا واقعیت مدرن «هرچند که از نظر من تابلوی مونالیزا زیباست، ولی این را هم می‌دانم برخی دیگر ممکن است معیارهای دیگری برای زیباپسندی داشته باشند. معیار هرکدام از ما نه غلط است و نه درست؛ مهم تنوع دیدگاه‌های مختلف درباره زیبایی است». زیبایی امری ذهنی است در برابر یک ابژه بیرونی. در نگاه پیشامدرن مونالیزا یا زیباست یا زیبا نیست؛ اگر عده‌ای می‌گویند که نیست، حتما کج سلیقه‌اند. ولی از منظری مدرن مونالیزا، مونالیزاست و زشتی و زیبایی آن انتسابی ذهنی است. خوبی و بدی یا زشتی و زیبایی خصلت مونالیزا نیست بلکه اموری منتسب به آن است.

3-     دیدگاه پسامدرن: مونالیزا واقعی نیست، بلکه تصاویری که ما دیدگاه‌های‌مان را از طریق آن منتقل می‌کنیم واقعی‌اند. مونالیزا واقعا چه شکلی است؟ بیایید جای مونالیزا بگذاریم کتاب. کتاب چه شکلی است؟ کتابی بسته روی میز؟ کتابی باز؟ کتابی در کتابخانه کنار دیگر جلدها؟ کتابی کنار خیابان انقلاب؟ وقتی می‌گوییم مونالیزا یاد کدام تصویر از آن می‌افتیم؟ تصویر روی دیوار موزه لوور پاریس؟ تصاویر اینترنتی از آن؟ تصویر ساخته شده به وسیله سریال‌ها و یا فیلم و کتاب «راز داوینچی»؟ کدام یک واقعی‌اند؟ بنابراین کتاب از دیدگاه‌های مختلف شکل‌های متفاوت دارد. بنابراین کیفیت مواجهه ما با یک اثر هنری، داشته‌های پیشینی، تعصبات جنسیتی، ایدئولوژی شخصی و سازمان، میزان سرمایه اجتماعی و فرهنگی ما نسبت به آن می‌تواند به زیبایی یا زشتی یک اثر هنری بیفزاید و نوع قضاوت ما را کاملا تغییر دهد.

تا اینجا خواستم بگویم که پیدا کردن معیار برای زیبایی کار راحتی نیست و نمی‌توان حکمی کلی صادر کرد برای زیبایی؛ چون این حکم کلی مسلما به استبداد رای و در خوشبینانه‌ترین و متمدنانه‌ترین وجه خود به خشونت نمادین[1] طبقه‌ای خاص از هنردوستان می‌انجامد.

درباره اجتماعی بودن زیبایی صحبت می‌کنیم و بد نیست که تاکید کنم پیش از اینکه زیبایی مرتبط با فرم باشد، از نظر فلاسفه نخستین محتوا محور است.

زیبایی همان امری است که افلاطون در رساله در سیمپوزیوم[2] خویش می‌نویسد:«اگر چیزی وجود داشته باشد که زندگی به خاطر آن بیارزد، آن نظاره زیبایی است». ولی منظورش از زیبایی با آنچه ما از آن مستفاد می‌کنیم متفاوت است. چون زیبایی از نظر او نه تنها اشیاء فیزیکی، بلکه عناصر روانشناختی و اجتماعی، شخصیت‌ها و نظام‌های سیاسی، فضیلت‌ها و حقایق را در برمی‌گرفت. اما شاید نظر شخصی افلاطون به استادش نزدیکتر باشد وقتی که جدل او را با هیپیاس به نمایش می‌گذارد. هیپیاس یک سوفسطایی است و سودباورانه می‌گوید «زیباترین چیز، کسب خوشبختی، لذت بردن از سلامتی، داشتن شهرت در میان هلنی‌ها و زندگی تا کهنسالی» است، در حالی که سقراط اخلاق‌گرا اعتقاد دارد که «حکمت و دانائی» زیباترین چیز در میان دیگر چیزها است. اینجاست که از نظر فیلسوف درشت هیکل آتن زیبایی عدالت، خردمندی، آئین‌های خوب، آموزش فضیلت و زیبایی روح را نیز در بر می‌گیرد. افلاطون چنان زیبایی را گسترده می‌دید که آن را به دایره ارزش‌ها هم می‌کشاند. ارزش‌هایی که در آن زشتی صورت استادش سقراط چندان به حساب نمی‌آمد؛ چون زیبایی سقراط نه به هیکل و چهره که به فکر حقیقت‌گرای او مرتبط است.

 


در بخش بعدی بیشتر درباره‌اش می‌نویسم.



[1] حتما درباره‌اش صحبت می‌کنیم در بخش‌های بعد

[2] همان رسانه که نام دیگری «درباره خوب» است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی