فاجعه هورا کشیدن ندارد
دبستان که بودیم کوچکترین برخورد بهانهای برای گفتن:«مردی زنگ آخر وایستا حالیت میکنم!». زنگ آخر که میآمد یقهکشی شروع میشد. اما وسط گیر و دار دعوا عدهای بودند که بیدلیل یک لگد به هر دو سمت کشمکش حواله میکردند. یا مثلا یکی از دو طرف را میگرفتند تا آن یکی کارش را بسازد. نه اینکه فکر کنید پشت دوستش در میآمد، نه. فقط از دیدن دعوا کیف میکرد. حالا این شده ماجرای رسانهها در ایران و جهان. اینکه به جای حل و فصل دعوا، خود آتشبیار معرکه میشوند.
شاید بگویید رسانه در دنیایی که جوامع درگیر فجایع انسانیاند، نمیتواند ساکت بنشیند. یا بگویید مثلا مگر ماجرای تصادف سربازان استان فارس را یادت رفته؟ یا ماجرا برخورد قطار تبریز- مشهد. مگر میشود ماجرای پلاسکو را میشود هضم کرد؟ موافقم؛ کسی منکر این تلخیها نیست. قصه این است که تمام این تلخیها بهانهای شدهاند برای نمک پاشیدن بیشتر رسانهها به زخمها.
آگوست کنت، پدر جامعهشناسی، میگفت که با علمی و صنعتی شدن جامعه از روحیه جنگطلبانه آن کاسته میشود، اما گذشت زمان و پی هم آمدنِ جنگهای جهانی و منطقهای، نشان داد که انگار این پدیده انسانی را پایانی نیست و تکنولوژیهای نوین تنها شکل آن را تغییر داده است.
جنگها دیگر تن به تن نیست. ما با تصویری که از «دیگری» ساختهایم، میجنگیم. در دنیای رسانهای شده، سازنده این تصویر هم خود رسانهها هستند. ما حتی تجربههای بیرونیمان نیز رسانهایاند؛ مثلا ما در جنگ آمریکا و عراق شرکت نکردهایم ولی وقتی نامش میآید، تصاویر کاملی از آن در ذهن داریم.
از آن طرف دامن زدن به کشمکشها در رسانهها توجیه عقلانی بسیاری دارد؛ مثلا دو نفر از پژوهشگران ارتباطات به نامهای دیامونک و مکدونالد مینویسند که «درگیری و خشونت است که خبر میسازد و نه صلح! خبر بهعنوان آنچه که هیجانانگیز و متفاوت باشد، شناخته میشود. این خشونت است که قابلیت گزارش دارد و مسائل غیرخشونتآمیز خستهکنندهاند.» اتفاقا به همین دلیل است که وقتی نگاهی به خبرگزاریها، وبسایتها، اخبار شبکههای بینالمللی یا صداوسیما میاندازیم، مدام دارند از جنگ، بلاهای طبیعی، تجاوز، کشتار و فقر... میگویند.
البته این روند سالهای زیادی است که با انتقادهای گسترده مواجه شده. یکی از مهمترین دلایل شکلگیری بحث «روزنامهنگاری صلح» هم همین است. این شکل از روزنامهنگاری چهار ادعای اساسی دارد؛ اینکه در پی «حقیقت» است. به روند و «فرایند» اتفاقها توجه دارد. انعکاس وقایع مربوط به «مردم» برایش مهم است. و سرآخر اینکه به «راهحل»های ختم کشمکشها بسیار اهمیت میدهد.
برای جنگها و فجایع هورا نمیتوان کشید. دامن زدن اغراقآمیز به غم هیجانی ندارد و بیشتر خمودی و ناامیدی میآورد. رسانهها جوری تلخیها را نمایش میدهند که انگار مرگ و غم فقط مال دیگری است و یا اینکه همه اینها فیلم است و الکی. در حالی که جنگ فیلها اگر برندهای نداشته باشد، کمترین ضررش له شدن چمن سبز زیر پایشان است. ما مردم عادی همان چمنیم.
این یادداشت کوتاه برای در هفتهنامه «همشهری جوان» به چاپ رسیده است.