زهرمار!
البته که وقتی از فیلمی مثل «قاتل اهلی» خوشمان نمیآید بهتر است از سالن بیرون برویم و با خنده و حرف زدن مانع تماشای علاقمندان نشویم، ولی اینکه پولاد کیمیایی هم از انتهای سالن فریاد بزند «زهرمار!» نشان از واقعیتی تلخ دارد. در نشست خبری فیلم تقریبا کسی جرات نکرد از فیلم کیمیایی خرده بگیرد. کیمیایی آنها که خندیدند را مزدور خواند و البته اضافه کرد: «اتفاقا زود ساکت شدند. با یک «زهرمار» آن عده زود ساکت شدند!» عدهای از عشاق آقای کیمیایی هم حسابی از فیلم تعریف کردند و خواستند «دست استاد را ببوسند» که البته استاد نگذاشت.
ولی نکته ماجرا اینجاست که کیمیایی با تمام بزرگی و تاثیرش در تاریخ سینمای ایران، خود محصول نوعی استبداد فرهنگی است. این ماییم که با رفتارهای افراطی در تایید یا تکذیب هنرمندان آنها را به دره استبداد میافکنیم.
تا زمانی که به جای اثر هنری افراد، درباره شخصیت و یا حواشی زندگی خصوصی آنها «نق» میزنیم، تا زمانی که نهایت نقد ما این باشد که «بازیها را دوست نداشتم»، کارگردانی «در نیامده»، و یا «آن که فیلم نیست»، باید هم زهرمار بشنویم از کارگردان قیصر. کیمیایی تنها محصول فرهنگ استبدادزده جامعه هنری نیست. با همین فرمان اگر جلو برویم چند دهه دیگر ممکن است از فرهادیها و مهدویانها نیز واژههایی بدتر از زهرمار میشنویم.
وقتی منتقدان واقعی سکوت میکنند، عدهای پا به عرصه میگذارند که نقد را با ترور شخصیت اشتباه میگیرند. در جواب، بهمرور شخصیت حقیقی هنرمند از فیلمهایش بزرگتر میشود. تا میآیی بگویی که استاد آستینتان گِلی شده، میگوید که توی مزدور به من و آثارم توهین کردی. تو تا حالا فیلم ساختی؟
این ماییم که با نقد نکردن، هنرمندانمان را فدای این فضا میکنیم. ما روزنامهنگارها واسطه نقد و گفتوگوییم، نه عامل مردهباد و زندهباد و بازوی ایجاد توهم در سرمایههای فرهنگی و هنری مملکت.
این یادداشت کوتاه 18 بهمن 95 در روزنامه ایران منتشر شد.
goo.gl/pkn5ab