نغمهگر فرهنگ و شرافت تار
فرهنگ شریف شاید آخرین ستون برجا مانده از دهههای طلایی موسیقی ایرانی بود که بر نغمه خاطرات سوار شد و رفت. اگر هنوز اهل گوش دادن به برنامه «گلها» باشید، نام را بسیار میشنوید. چون این برنامه معمولا با یک تصنیف شروع و با ساز و آواز ادامه مییافت.
ساز وآوازی که معمولا شریف یکی از ارکان آن بود. البته نباید از اهمیت همنسلانش غافل شد. کسانی مثل یاحقی، بدیعی، شهناز، خرم، ورزنده و... آنها ظهر و شب مهمان خانههای مردم بودند.
او نیز مثل نوابغی چون یاحقی و خرم از کودکی تکنواز رادیو شد. چون از چهارسالگی نزد پدر و پس از آن نزد عبدالحسینخان شهنازی مبانی موسیقی آموخته بود. پدرش گرچه در منطقه لاریجان و پلور و آباسک و کندلو پیِ گیاهان دارویی میگشت، اما فرهنگ را خوب میشناخت و با هنرمندان زمان نشست و برخاست داشت. پسرش را هم به همین نام خواند.
تقریبا بیشتر اهالی روستاهای میانه راه آمل یکبار در سکوت شب صدای تار او را شنیدهاند. میگفتند فرهنگ شریف مهمان فلانی است. دل شریف اما میزان نغمههای موسیقی ایرانی بود.
شیوه نوازندگیاش هرچند تهلهجهای از عبدالحسینخان شهنازی دارد، ولی ساز او طعم تقلید از هیچ کسی را نمیدهد. این ویژگی بیشتر سرآمدان نسل طلایی دهههای 30 و 40 موسیقی ایران است.
هنرش مثل یاحقی یا محمودی خوانساری در قالبهای دستگاهی میگنجید، اما مثلا افشاریاش شبیه دیگر افشاریها نبود. آرامش البرز و دامنههای دماوند را داشت. انگار که پیری دارد عصاره تجربههای خود را آرام به زبان میآورد. به همین دلیل چندین گوشه را به موسیقی ایرانی هدیه کرده بود.
شیوه نوازندگیاش اصراری بر نشان دادن قدرت مضراب یا انگشتگذاریها ندارد، بلکه شبیه ویلن خرم بسیار سهل و ممتنع است. آنها که دستی بر ساز دارند میدانند که قطعات خرم یا تکنوازیهای شریف در عین سادگی اعجابآور، ظرایف و دقایق بسیار پیچیدهای دارند؛ یعنی موقع نواختن کلیت آهنگ را در مییابیم ولی هرچهقدر تمرین میکنیم باز هم آنی نمیشود که این استادان بر زبان ساز میآوردند.
آنها با حرکت میلیمتری انگشتان روی سیم عشوهای به نغمه خود میدادند که در کمتر هنرمندی امروزین میتوان این خلاقیت را سراغ گرفت. اگر هم بلد باشند، در واقع هنوز مشغول تقلید از این بزرگان هستند.
از همه اینها مهمتر اگر بتوان شیوه شریف را تقلید کرد، نمیتوان به این راحتیها اندازه او بداههنواز بود. نمونهاش همنوازیهای خصوصی او با پرویز یاحقی است. همان آثاری که روز تشییع جنازه پرویز از آنها گفت و گفت که ای کاش روزی منتشر شوند. که البته هنوز خبری از آن گنج پنهان نیست.
برای همین است که خیلی از کارشناسان و علاقمندان موسیقی میگویند برای درک بیشتر هنر یک استاد پی آثار خصوصی او بگردید. نمونهاش یافتن صفا و صمیمتی است که در صدای محمودی خوانساری، ویلن حبیبالله بدیعی و تار شریف میشنویم. آنجا که ابوعطای آنان با صدای سکوت شب یک روستا(نمیدانم کجا) در آمیخته.
میشود این آخر ماجرا از تلخیها گفت و نامردمیها. اینکه مثلا کسی به یاد او نبود. ولی این حرفها زیادی تکراری شدهاند. او که به عنوان استاد موسیقی به دانشگاههای آمریکا دعوت شده بود، در ایران حق به نمایش گذاشتن چهره سازش را نداشت. در این میان نه از دست مسئولان کاری برآمد و نه از دست ما مردمان. فقط توانستیم نشان درجه یک هنری به او بدهیم. سرآخر هم روز رفتنش مویه کنیم از دوریها.
کوکهای عجیب و خلاقانه ساز شریف مشهورند. او جاودانه شد با این کوکهای شادمانه
و شورانگیز. امثال او شبیه یک اثر تاریخی و هنری ارزشمندند. آنها پابرجا ایستادهاند
و حضور دارند. شبیه میدان نقشجهان. کسی به این میدان نمیگوید جایت را عوض کن و
یا موضعات را نسبت به فلان موضوع بگو. هز زخمه این بزرگان دروازه یک باغ از
خاطرات را میگشاید. برای همین هم این نغمهها ماندگارند و هنوز کوههای البرز
آوای او را در دل شب زمزمه میکنند.
این یادداشت در شماره 20 شهریور هفتهنامه تجارت فردا به چاپ رسید
http://jorda.ir