تماشای آنلاین خودکشی صداوسیما
صداوسیمای ایران شبیه
پهلوان پیری است که اکنون ارج و قدرت سابق را ندارد، ولی همچنان در ذهن
خودش قدرتمند است و محبوب؛ شبیه همانموقعها که میتوانست با
چشمبههمزدنی مخاطب را پای تلویزیون و رادیو زنجیر و هرموقع که خودش
خواست، آن زنجیر را پاره کند. او حالا رقیب جوان و سرسختی دارد. خیلی از
دست اینترنت خسته است. کسی او را نمیبیند و پهلوان برای دیدهشدن هر روز
به محله شلوغ، پررفتوآمد و البته آنلاین اینترنت سری میزند ولی
بیاعتناییها را تاب نمیآورد و برای دیدهشدن نمایش خودکشی را اجرا
میکند.
همگرایی اینترنت با شبکههای تلویزیونی دنیا
پژوهشها در غرب و حتی ایران نشان میدهند در عرصه رقابت میان رسانهها،
هنوز تلویزیون در رتبه نخست ایستاده است. اما به نظر میرسد با توجه به
روندی که صداوسیما در پیش گرفته، نمیتوان این امر را دستکم در شهرهای
بزرگ ایران صادق دانست.
جذابیتهای بصری، راحتی کار با تلویزیون، همهگیربودن و قابلیت پخش مستقیم
از این رسانه، عرصهای ساخته که به اینراحتیها جلو اینترنت و شبکههای
اجتماعی کنار نمیکشد. البته تلویزیون رادیو را راحت شکست داد؛ کاری که
رادیو با روزنامه کرد.
این طبع تاریخ رسانههای معاصر است. اینکه مثلا روزنامه پس از ظهور رادیو و
تلویزیون سعی کرد در ساختارهای ارائه مطالب خویش تغییراتی ایجاد کند؛ یعنی
دیگر فقط خبر منتشر نمیکرد و تأکیدش روی تحلیل و تفسیر اتفاقها بود.
رادیو هم جلو تلویزیون کم آورد. بههمیندلیل هم سعی کرد برای زندهماندن
از برنامههای بلند و سختفهم خویش بکاهد و برنامههایی کوتاه و ساده پخش
کند و با چاشنی موسیقی مخاطبش را هرطور که شده، نگه دارد.
به عبارت دیگر، رسانه مغلوب در طول تاریخ رسانهها همیشه خیلی محترمانه و
آرام سعی میکند با رسانه پس از خویش بیامیزد و از نقاط قوت او استفاده
کند. چون سازشنکردن یعنی مرگ. اگر روزنامه و رادیو همچنان مثل سابق برنامه
تهیه میکردند، درعمل چیزی از آنها باقی نمیماند. سرمایهگذاران و صاحبان
رسانهها هم خوب میدانند چه زمانی از موضع خویش پایین بیایند و سازش را
بر چالش ترجیح دهند؛ چون در ساختار سرمایهدارانه رسانهها، این منافع
تجاری است که حرف اول و آخر را میزند.
صاحبان سرمایه و شبکههای تلویزیونی خوب میدانند در مواجهه با اینترنت
نباید با او گلاویز شوند، پس از قابلیتهای آن برای دریافت پسفرستهای آنی
و لحظهای استفاده میکنند. اینجاست که میبینیم گاهی پیش از تذکر
کارگردان یا عوامل یک برنامه زنده تلویزیونی، این کاربران هستند که مثلا
میگویند مجری فلان حرف را اشتباه زد یا اینکه گوشه پیراهنش لک است و... .
این همگرایی میان اینترنت و تلویزیون در تلویزیونهای پروتکل اینترنت یا
همان «آیپیتیوی»ها همچنان تلویزیون را در بهترین گوشه خانهها نگه
داشته است. تلویزیونهای تعاملی «آنچه شما خواستهاید...» را پخش میکنند.
از طرف دیگر، براساس جستوجوها و برنامههایی که میبینید، بدون اینکه
خودتان بخواهید، اطلاعات ارزشمندی را در اختیار برنامهسازان قرار میدهید
تا آنان نیز همانی که شما دوست دارید را بیشتر بسازند. این در حالی است که
شاید اگر پیشتر از مخاطبان میپرسیدند چه چیزی را دوست دارند ببینند،
الزاما راستش را نمیگفتند، ولی اکنون با بررسی تاریخچه جستوجوی آنان
میتوان فهمید چه موضوعهایی را بیشتر میپسندند.
جنگ صداوسیما با اپلیکیشنهای اطلاعرسان
درحالیکه در همه دنیا اینترنت و تلویزیون با هم ساختهاند تا بنیاد یک جنگ
باخت-باخت را براندازند، صداوسیمای ایران هنوز به خاطر صلاحدیدهایی،
مخاطب را موجودی منفعل فرض میکند که باید به او خوراک دلخواه خویش را
بدهد. فکر میکند اگر نگوید، مخاطبان نیز نخواهند دانست.
اینجاست که مثلا در اوج اختتامیه جشنواره «کن»، وقتی حسینی و فرهادی روی
صحنه میروند، او همچنان سکوت کرده و حدود یکی، دو ساعت بعد به خبری
چندثانیهای اکتفا میکند. همین هم میشود بهانه شوخیهای بیپایان در
شبکههای اطلاعرسانی، مانند تلگرام و شبکه اجتماعی فیسبوک و... .
از آن تلختر ماجرای برنامه «اکسیر» است. وقتی فرزاد حسنی با شرکتکنندهاش
آنطور بیادبانه برخورد کرد، شبکههای اجتماعی چنان به صفحه اینستاگرام و
تلگرامش هجوم بردند که چارهای جز بستن درش را نداشت. حتی اگر جواب هم
میداد، از آن اسکرینشات (عکس) میگرفتند و دوباره منتشرش میکردند.
فشارها آنقدر به صداوسیما زیاد شد که تهیهکننده مجبور شد در برنامه
فرداشب توضیح دهد و همان موقع بود که تیر خلاص را به خود و برنامهاش زد و
گفت این قصه را از قبل تمرین کرده بودند و این فرد بازیگر بوده. یک فیلم
پشتصحنه با موبایل هم ساختند.
اما ماجرا به همینجا هم ختم نشد و نمیشود. مدیران صداوسیما باید بدانند
دیگر بازیگر بیرقیب عرصه سرگرمی و اطلاعرسانی در ایران نیستند که بتوانند
با جلو دوربینآوردن یک ممنوعالتصویر، هیجان برنامههای خویش را بیشتر
کنند. آنها اکنون با شبکههایی رقابت میکنند که هم بهشدت خطرناک و هم
بسیار مفید هستند.
فقط کافی است بدانید چطور با تلگرام یا شبکههای اجتماعیای مثل فیسبوک یا
اینستاگرام تعامل کنید. در این عرصه نگفتن یا سانسور اخبار و اتفاقها به
ارزش آن اضافه میکند. اتفاقا رسانههای اجتماعی با ممیزی تلختری همراهند.
در این بستر اینقدر که میدانیم و مطلع هستیم، انگار که هیچ نمیدانیم!
پس نمیتوانید موفقیتها و شکستها را پوشش ندهید به امید اینکه مخاطبان
باخبر نمیشوند.
زیاد هم نگران تبعاتش نباشید. بهراستی چه کسی میداند هفته پیش کدام خبر،
شبکههای اجتماعی را ترکانده است؟ بعد از آن چقدر دربارهاش خواندیم؟ چقدر
عمیق شدیم؟ حال فرض کنید مدام سعی کنیم یک قصه را بهاشتباه تکذیب کنیم،
آنوقت شما همیشه در صدر جریان هشتگها هستید؛ هشتگهایی که شما را
پنهانکار یا دروغگو میدانند.
حال بد صداوسیما نه با تعویض مدیرش که با تغییر دیدگاه رسانهایاش اصلاح
میشود. پهلوان از پس جوان قدرتمند و خوش بروروی امروزین برنمیآید. باید
با او بسازد تا حرمتش حفظ شود.
این یادداشت در صفحه 12 روزنامه شرق ششم خرداد به چاپ رسید.