اجارهنشینی؛ ناخوشنشینی
خانهای یافتیم در خیابان خردمند جنوبی. 64 پله دارد با شیب زیاد. همین پلهها بودند که باعث شدند پول ما به این خانه برسد. 20 میلیون پیش، یک میلیون اجاره. همه میگویند شانس آوردهایم. خودمان هم همین فکر را میکنیم.
دلمان برای کارگرها سوخت. 56 پله پایین آمدند و 64 پله بالا رفتند. کلی هم از ما انعام گرفتند. این وضعیت ما را به این فکر انداخته که هرجوری شده حتما یه قوطیکبریت بخریم برای خودمان در این شهر لعنتی. حدود سه روز جمع کردن اسباب طول کشید و دو رو پهن کردن آن. بیگمان اگر دوستان نازنینمان نبودند هیچکدام از اینها امکانپذیر نبود.
بچهها هم در جابجایی وسایل و هم در چیدن دوباره آن کمک بینظیری کردند. در این چند ساله بیش از همیشه به این نتیجه رسیدهام که خیلی ثروتمندم. شاید خانه ندارم ولی دوستانی دارم پاکتر از آب روان. کسانی که همیشه میتوان به آنان تکیه کرد و به پشتگرمی آنان جلو رفت. واقعا از علی، روزبه، مهسا، رضا، نگار، مهدی،سالومه، سعادت، آزاده، امیر، داوود و... بسیار بسیار ممنونیم. اگر آنها نبودند هیچوقت نمیتونستیم به این راحتی اسبابکشی کنیم.
در ضمن سر ماجرایی قسمتی از وسایل ما تا ساعت 12 شب در کوچه باقی ماند که اگر محبت و لطف فرخخان فرحدوست نبود باید دوباره آنها بر میگرداندیم داخل. برای اولین بار بود که بخشی از اسبابکشی ساعت 1.5 صبح انجام شد. ولی بالاخره تموم شد.
قدیمها میگفتند اجارهنشینی خوشنشینی است. با این وضعیت قیمتها و دردسرهای اسبابکشی بیگمان اجارهنشینی همان ناخوشنشینی است.