اعصاب گهی 2
حالا که فکرش را میکنم، تلخترین دوره زندگی من تاکنون، زمان دبستان و راهنمایی بوده. خیلی تحقیر شدم. از ترس کتک و تحقیر درس خواندم و معمولا شاگرد اول یا دوم بودم. البته در دوره راهنمایی با معدل 18.5 جزو تنبلهای مدرسه محسوب میشدم و همین امر باعث میشد تا حسابی اعتماد به نفسم را از دست بدهم.
جالب است کابوسهایم مدام در همان حال و هوا اتفاق میافتد. دیشب خواب دیدم که با استاد فرهادی(پدر مردمشناسی روستایی ایران که هیچوقت افتخار شاگردیشون رو نداشتم و فقط شنیده بودم خیلی سختگیرند) نشستم و فرهادی بهم گیر داده که کار هفتگیت رو انجام ندادی. همان حس دوره راهنمایی به سراغم آمد. حس حال بهم زن درخواست از معلم که آقا ببخشید اگه ممکنه این بار رو شما بگذرید... چرا این قدر حقیر بودم که بخاطر نمره یکی دوبار التماس معلم کردم؟ چرا! چرا با ما کاری کردند که این قدر نمره برامون مهم شد و موفقیت فقط و فقط در شاگرد اول شدن خلاصه بود؟
دو سه هفته پیش هم خواب دیدم یکی از معلمان دوره راهنمایی را به حد مرگ کتک زدم. الان برگشتم و دیدم در پست قبلی راجع بهش نوشتم... این خوابها فقط زمانی که اعصابم خرده اتفاق میافته.