روزنامهنگاری صلح در ساختار و فرهنگ خشن شکل نمیگیرد
مصاحبه شفقنا با من درباره روزنامهنگاری صلح را اینجا بخوانید.
مشروح گفتوگو
ارزش خبری برخورد، ارزشی خبری است که در روزنامه نگاری رایج مبنای فکری قرار گرفته است؛ به طوریکه اخبار دارای این ارزش خبری همواره در رسانهها دارای اولویت بودهاند و به نحوی مورد اقبال رسانهای قرار گرفتهاند. عدهای از اندیشمندان حوزۀ رسانه، اتفاقاتی که صلح را در برداشته باشد، فاقد ارزش خبری میدانند؛ به عقیدۀ آنها آرامش خبر نیست و فاقد ارزشی برای خبر شدن است. این در حالی است که علی شاکر ، دانشآموخته روزنامهنگاری دانشگاه علامه طباطبایی که موضوع پایان نامۀ فوق لیسانس او روزنامه نگاری صلح است، در گفتگو با شفقنا رسانه می گوید: مفاهیمی مثل صلح و امنیت از نان شب هم برای انسان ضروریتر و مهمتر است. در نوعی از روزنامهنگاری با عنوان روزنامهنگاری صلح، که برخاسته و نشأت گرفته از مفاهیمی چون صلح و امنیت است، بر اهدافی مثل افزایش تواناییهای ارتباطی افراد برای حل مناقشات و منازعات تأکید میشود. به عقیدۀ شاکر این نوع روزنامهنگاری در ایران وجود ندارد و تا زمانی که ساختار آموزشی اصلاح نشود، این روزنامهنگاری جایی در این کشور نخواهد داشت. گفتگویی که در ادامه می خوانید علاوه بر تعاریف و مؤلفههای این نوع روزنامهنگاری، به چالشها و موانع آن در دنیای امروز نیز میپردازد.
برخی در تعریف روزنامهنگاری صلح، آن را رسانهای دانستهاند که مروج گفتمان صلح باشد و عدهای آن را نوعی از روزنامهنگاری میدانند که به توانایی مردم کمک میکند تا با خشونت کمتر به حل مناقشات بپردازند. تعریف شما از این نوع روزنامهنگاری چیست و بر چه ارزشهای خبری و مؤلفههایی در این تعریف تأکید میشود ؟
یک تعریف کلاسیک دربارۀ روزنامهنگاری صلح وجود دارد که میگوید رسانههای صلح شامل همۀ شکلهای مربوط به پخش و توزیع برنامههای رسانههاست که به طور آگاهانه یا ناآگاهانه پشتوانه و مروج گفتمان صلح است. این دیدگاه بر تغییرات مثبت قدرت تأکید میکند و به دنبال جایگزین کردن چیزی به جای خشونت و همهگیر کردن همدلی میان مخاطبان است. حالا این یک تعریف سفت و سخت آکادمیک است. مؤلفههایی که در این نوع روزنامهنگاری بر آنها تأکید میشود عبارتند از حقیقتگرایی، فرایندمحوری، مردمگرایی و راهحلگرایی. این که این نوع از روزنامهنگاری از چه ارزشهایی بهره میبرد سؤالی است که برای پاسخ دادنش باید این چهار مؤلفه را بیشتر شناخت. برای رسیدن به این ارزشها، که در بسیاری از موارد بومی است و نمیتوان از ارزشهای کلیِ جهانشمول صرف، استفاده کرد، باید پیشزمینههایی را به کار گرفت. پیشزمینههایی که تا فراهم نشوند نمیتوان به فهم ارزشهای صلحمحور نزد صاحبان و عاملان رسانه امیدوار بود. این روزنامهنگاری بر تأثیر رسانهها تأکید میکند و پشتوانهاش بر تأثیر قدرتمند رسانهها بر جامعه است. و میگوید وقتی رسانهها میتوانند بر شکلگیری جنگها تأثیرگذار باشند و زمانی که میتوانند واسطة بین جنگها باشند، آیا نمیتوانند واسطة شکلگیری آرامش باشند پس رسانهها میتوانند روی آرامش این جنگها هم تأثیرگذار باشند. وظیفة روزنامهنگار صلح این است که بیان کند رسانهها چه باید کنند تا ما روی آرامش را ببینیم.
شما گفتید که رسانهها همان طور که میتوانند صلح را به وجود آورند، میتوانند به آن سوءقصد هم کنند. از چه راههایی این کار را انجام میدهند؟
طبق تحقیقاتی که در ایران و توسط آقای بدیعی انجام شد، ارزش برخورد بیشترین ارزش خبری است که به آن توجه میشود. مثلاً میتوانید همین شبکه خبر خودمان را نگاه کنید که طبق نظر آن همه جای دنیا جنگ است و فقط اینجا خوب است؛ درحالیکه یکی از ارزشهای خبری که این شبکه بر آن تأکید دارد، ارزش برخورد است. یعنی از جنگ صحبت میکند تا ما ارزش و قدر آرامش امروز خودمان را بدانیم. این یکی از این راهکارهاست. از نظر بعضی از اندیشمندان حوزۀ ارتباطات و خبر این صلح و آرامش نیست که خبر را میسازد؛ بلکه باید یک اتفاق بد بیفتد که خبر شود. اینکه دربارۀ صلح حرف بزنیم که اتفاقی نیست و برای خیلی از افراد ارزش ندارد.
خب به نظر شما این درست است که فکر کنیم که صلح ارزش خبر شدن ندارد درحالیکه جنگ و اتفاقات ناخوشایند را مسائلی بدانیم که ارزشهای خبر شدن دارد؟
ببینید چیزی که مهم است این است که این موضوع وجود دارد و «برخورد» ارزش خبری با اهمیتی است. اما آیا میتوانیم آن را تغییر دهیم؟ در جوامعی مثل ایران به راحتی نمیشود دربارۀ روزنامهنگاری صلح و حتی خود صلح صحبت کرد و این خیلی خطرناک است. ببینید سه نوع خشونت وجود دارد. یکی خشونت آشکار است. خشونتی که شما میبینید. مثل جنگ، دعوا، شکنجه، کتک زدن و دعوا کردن. خشونت مثل یک کوه یخ است که شما فقط نوک آن را میبینید که آشکار است؛ یعنی خشونت آشکار را میشود دید اما دو ضلع دیگر وجود دارند که این خشونت آشکار را به شدت حمایت میکنند یکی خشونت ساختاری و دیگری خشونت فرهنگی. خشونت ساختاری زمانی است که نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی موانعی را به وجود میآورد که مردم نمیتوانند از آن عبور کنند. من یک مثال میزنم که این مثال را خود گالتونگ هم میزند. فرض کنید یک آدم مهاجر وارد امریکا میشود و به دلیل مشکلات اقتصادی وارد ارتش میشود. بعد در جنگ شرکت میکند و عدهای آدم را میکشد. آیا ما میتوانیم بگوییم که اینجا خشونت یک امر شخصی است؟ نه. برای اینکه یک ساختار کاملاً او را مجبور کرده است که بجنگد. یعنی یک ساختاری او را به سمت خشونت سوق داده است. یکی دیگر از جنبههای خشونت جنبة فرهنگی آن است. یعنی بعضی از ارزشها که در عین حال در دل خودشان خشونت را پرورش میدهند، باز هم برای ما در یک جامعه ارزشمند هستند. مثل سخنرانیهای نفرتانگیز، افسانههایی که به شدت تأکید میکنند بر قهرمانهای جنگیشان، برگزیدگی به این معنا که ما یک ملت برگزیده هستیم و خودبزرگبینی تمدنی است. خشونتهای ساختاری هم مثل آپارتاید، استثمار، بردهداری. این کوه خشونت که فقط بخش آشکارش را میبینیم، از دو منبع به شدت تغذیه میشود. طبق تحقیقی که دربارۀ جنگ دوم خلیج فارس انجام دادم، میزان گرایش رسانههای ما به صلح به اندازهای کم بوده است که حتی میشود گفت نزدیک به صفر است و اصلاً به حساب نمیآید.
هنگام جنگ بسیاری از حقایق کتمان میشوند. آیا میتوان ادعا کرد روزنامهنگاری صلح در پی کشف و بیان این حقایق است؟
دقیقاً. اما باید دید کجا. فرض کنید در جنگ دوم، که برای خلیج فارس اتفاق افتاد، رسانهها اجازه نداشتندکه این جنگ را به طور مستقل پوشش دهند. ببینید روزنامهنگاری صلح چهار رویکرد دارد که یکی از آنها فرایندمداری است. متأسفانه رویکرد اکثر روزنامهنگارهای دنیا و نگاه غالب فرایندمدار نیست. بر فرض میگویند پاکستان به هند حمله کرد و این تعداد هم کشته شدند؛ اما هیچگاه نگاه نمیکنند که چه عواملی باعث شد پاکستان به هند حمله کند. این همان نگاه فرآیندمدارانه است. وقتی شما نگاه فرآیندمدارانه داشته باشید، دیگر هیچچیز را به راحتی قبول نمیکنید. یعنی بیشتر شما به سمت حقیقت ماجرا میروید و اینکه آیا منبعی که این ادعا را میکند یک منبع رسمی است؟ در دورۀ جنگ شما به شدت درگیر پروپاگاندا خواهید بود چون عدهای هستند که مدام جریان خود و دیگری را مطرح میکنند و نوعی دیوسازی میکنند که ما خوب هستیم و بقیه بد هستند. وظیفۀ روزنامهنگاری صلح این است که در دوران جنگ، که این همه آدمکشی رایج میشود، به طرفهای جنگ بگوید این کسی را که میکشید، آدم است.
شما گفتید این روزنامهنگاری حقایق جنگ را کشف و بیان میکند. از چه راههایی و چگونه؟ آیا با این چهار رویکرد گفته شده میتواند این کار یعنی کشف و بیان حقیقت جنگ را انجام دهد؟
ببینید یک روزنامهنگار صلح باید کارهایی را برای بیان این حقایق انجام دهد. از جمله این که روزنامهنگار باید اصول رسالتگرایانهای را رعایت کند. یعنی باید در جستوجوی راه حل باشد، فقط و فقط اتفاقی را که رخ داده است، پوشش ندهد و ببیند که این وسط آیا کسی دنبال راهحل هست یا نه؟ باید حقیقتگرا باشد و هر چیزی را که هرکسی میگوید به راحتی نپذیرد. اطلاعات کذب را محکم و مستدل افشا کند. نه این که خودش به بخشی از مشکل تبدیل شود؛ بلکه باید آن مشکل را حل کند. در رابطه با اصول جمعآوری خبر هم باید گفت که باید دنبال منابع غیربرگزیده باشد. اما رشتۀ روزنامهنگاری سعی میکند که به سمت واقعه برود و منتظر نماند که مثلاً آقای ایکس چه گفته است؛ بلکه باید منبعی از زیر آتش آن را مطرح کند. اگر روزنامهنگار میخواهد اصول روزنامهنگاری صلح را انجام دهد باید دربارۀ اعمال خلاف تمام طرفهای درگیری صحبت کند. باید بداند که کشتن بد است. حالا چه من بکشم و چه دیگری. یک چیز را فراموش نکنید در یک جنگ اولین چیزی که سر بریده میشود و قربانی میشود، انسانها نیستند، اجناس قیمتی و موزهها نیستند؛ بلکه صلح است که قربانی میشود و این موضوع مهم است. روزنامهنگار باید روی فراگرد متمرکز شود. به این معنی که جریان را ببیند. یعنی فقط روی اتفاقی که افتاده است تمرکز نکند. اما این هم اصولی برای نوشتن دارد. باید تا حد امکان ابتکارات صلح را برجسته کرد. امکان دارد جایی جنگی شده باشد و میگویند کسی هست که این مشکل را به شیوهای حل کند. روزنامهنگار باید به سراغ آن فرد برود. در کنار این چیزها باید اصول اخلاقی مثل صحت، دقت و انصاف را کاملاً رعایت کرد. البته اینها دیگر فقط به روزنامهنگاری صلح مربوط نمیشود.
در آموزش روزنامهنگاری تا چه اندازه مفاهیم روزنامهنگاری صلح آموزش داده میشود؟ ارزشهای خبری مثل ارزش برخورد را تعریف جدید بدهیم یا همان تعریف قبلی را داشته باشند؟ یا این که به طور کلی ارزشهای خبری جدیدی را برای این نوع از روزنامهنگاری تعریف کنیم؟
بله این ارزشها باید وارد شود. شاید بهتر باشد برای جواب دادن به این سؤال ریشهایتر نگاه کنیم. شما در یک ساختار آموزشی تربیت شدهاید که فریره به آن آموزش مخزنی میگوید. یعنی ما یک آدم را داریم که یکسری اطلاعات را حفظ کرده است و آنها را به دانشآموز پس میدهد. در آموزشهای مدارس ما چقدر ارزشهای آرامشطلبانه وجود داشته است؟ اصلاً در ساختار آموزشی چیزی به اسم طوفان فکری را کم میبینیم. این ارزشها در ساختار آموزشی ما بسیار کم دیده میشود.
شما گفتید این ارزشها وارد ساختار آموزشی شود. آیا این ارزشها با تعریف جدید باشد یا همان تعریف قبلی؟ یا این که کلاً ارزشهای جدیدی با تعاریف خودش وارد شود؟
وارد کردن این ارزشها به راحتی امکانپذیر نیست، برای این که باید ساختار آموزشی اصلاح شود و افراد را برای آینده آماده کند. بعضی از موانع، موانع فرهنگی هستند. مثلاً در هند گروه نجسها را داریم که به فرض مثال حق خوردن غذا یا حق رسیدن به جایگاهی را ندارند. خوب این خیلی خطرناک است. مثلاً فردی که در کتابش مینویسد دروغگویی خوب نیست اما به بچهاش دروغگویی را یاد میدهد. اینها موانع فرهنگی است. میببینید که این ساختار اجتماعی است که شکل گرفته است و در آن دروغ ارزش دارد.
یعنی وارد کردن این ارزشهای خبری را کار راحتی نمیدانید؟
بله کار راحتی نیست. میخواهم بگویم این کوه خشونت به اندازهای قدرتمند و بزرگ است که اجازة خیلی از تفکرات را نمیدهد. در ساختاری که خشونتهای ساختاری و فرهنگی وجود دارد و به جامعه فشار وارد میکند، شیوههای روزنامهنگاری وجود دارد. در این ساختار ما یک گپ آموزشی داریم به عدة زیادی آموزش حرفهای ندادهایم. یعنی اصول حرفهای و از آن مهمتر اصول اخلاقی را آموزش ندادهایم. حتی کسانی را هم که آموزش دادهایم ناقص بوده است، نه به خاطر این که استادهای بدی داشتهایم؛ به خاطر این که ساختار آموزشیمان ایراد داشته است. ما همچنان در تنظیم یک خبر به شکل متوازن مشکل داریم. آیا در این شرایط میتوانیم به روزنامهنگاری صلح فکر کنیم؟ خیلی زود دنبال چیزی رفتیم که چندین پله جلوتر از موقعیتی است که قرار داریم. وقتی روزنامهنگاری را درست و کامل به دانشجویان نمیآموزند چطور انتظار داشته باشیم که ارزشهای روزنامهنگاری صلح را به آنها آموزش دهند؟ اما من میگویم این ارزشها باید بیاید و بنشیند. ما هم اصول اخلاقی داریم و هم موازین حرفهای. بتوانیم اصول حرفهای کارمان را با چهار عنصر گالتونگ، یعنی مردمگرایی، فرآیندمحوری، راهحلگرایی و حقیقتگرایی تعامل بدهیم. اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم، شاید بتوانیم از دلش یک ساختار روزنامهنگاری صلح بیرون بکشیم. چون هیچکدام از این عناصر درست نیست و سرجای خودش نیست. به همین خاطر چیزی با نام روزنامهنگاری صلح وجود ندارد و تا زمانی که اینها اصلاح نشود، روزنامهنگاری صلح شکل نمیگیرد.
منظورتان این است که در ایران روزنامهنگاری صلح وجود ندارد؟
نه وجود ندارد و تا زمانی که آموزش روزنامهنگاری به نحو درستی صورت نگیرد، به وجود نمیآید. باز هم این یک امر مجرد نیست و چیزی است که در ساختار آموزشی باید به آن توجه کرد و مهمترین زمینهاش گفتگو و گوش دادن است.
رسانههایی که ادعا میکنند روزنامهنگاری صلح انجام میدهند برای پوشش اخبار از چه چارچوب و قواعدی استفاده میکنند؟
من ندیدهام رسانهای ادعا کرده باشد که در حال پیگیری روزنامهنگاری صلح است. اما دیدهام که رسانههایی ادعای بیطرفی دارند. البته این امری خندهدار است چون بیطرف بودن امری بیرونی نیست و امری است کاملاً درونی و شما به تعداد مخاطبان میتوانید نسبت به یک خبر سوگیری داشته باشید. البته رویترز ادعاهایی داشته است اما بر ارزشهای حرفهای تأکید میکند. اصلاً نیازی نیست که شما بگویید من میخواهم حقیقتگرا باشم، من میخواهم فرآیند مدار باشم. اگر شما روزنامهنگار خوبی باشید عملاً روزنامهنگار صلح هم هستید اما مثلاً آیا مبانی سازمانی اجازه میدهد؟ آیا به راحتی میتوان سوار بر هواپیما شد و به عراق رفت و به عنوان روزنامهنگار آزاد خبر تهیه کرد؟ هر چه قدر هم که روزنامهنگار خوب و حرفهای باشید، باز هم با موانع سازمانی و ساختاری مواجهید.
شما گفتید که تا حالا ندیدهاید رسانهای ادعای روزنامهنگاری صلح کند. یعنی تاکنون هم خبر صلحی کار نشده است؟
چرا کار شده است. فردی به اسم جک لینچ که قبلاً خبرنگار بیبیسی بوده است و خانم مک گولدریک که در سال ۲۰۰۵ کتاب معروف peace journalism را نوشتهاند، در این زمنیه فعالیتهایی کردهاند. حتی سعی کردهاند تجربیاتشان را هم مثلاً در مسئلة فلسطین یا مسئلة عراق در کتابشان بیاورند. اما شما دربارة رسانه صحبت میکنید من میگویم رسانه بنابر اقتضائات سازمانی بسیار زیاد تا بهحال نتوانسته است این کار را انجام دهند. خبرنگار خیلی باید باهوش باشد که بتواند رؤسای رسانه را مجاب کند. در رسانهها حتی به راحتی گفته میشود این تعداد افراد کشته میشود. مثلاً در بمبگذاری سی نفر مردند. این سی نفر کم نیست همان طور که یک نفر کم نیست. نباید این قدر راحت از این همه کشته گذشت. آیا یک روزنامهنگار میتواند به راحتی بگوید اینها را تکه تکه کردند؟ آیا روزنامهنگار به راحتی میتواند از این واقعیتها بگذرد؟ آیا عینیت روزنامهنگاری این است؟ یکی از مواردی که در روزنامه نگاری صلح تأکید میکند بر مردممداری است یعنی این که باید بر اتفاقات بدی که برای مردم میافتد، تأکید شود.
خب این اخبار صلحی که تا حالا دیدهاید، فرقی ندارد که روزنامه باشد یا هر رسانة دیگر، برای تنظیم اخبارش از چه چارچوبی استفاده کرده است؟ آیا قواعد مشخصی داشته یا از همان چارچوبهای متداول سایر روزنامهها استفاده کرده است؟
نه، هیچ چارچوبی ندارد. یعنی شما نمیتوانید بگویید که بر فرض من یک شیوۀ روزنامهنگاری صلح دارم که اگر بخواهم در آن خبر سخت ارائه دهم از مربع استفاده کنم. اینجا هم شما هرموارونه دارید و شیوة تنظیمتان تفاوتی ندارد؛ بلکه این شیوة نگاه است که تفاوت دارد. اصلاً آیا شما باید از منظر یک مسئول به یک اتفاق نگاه کنید یا از منظر یک عده آدم که با قضیه درگیر بودهاند؟ این نگاه را میتوانید در قالب هرم وارونه، در قالب تاریخی همراه با لید، در قالب گیلاس و حتی میتوانید در قالب ساعت شنی بریزید. در واقع این نگاه حقیقتگرایانه و فرآیندمدارانه است که اهمیت دارد. ما در روزنامهنگاری صلح از بعضی کلمات به راحتی استفاده نمیکنیم. به عنوان مثال نمیگوییم که این یک کشتار ددمنشانه بود. چون کشتار و قتل عام معنی دارد و به راحتی نمیتوان دربارهاش صحبت کرد. قتل عام به معنی کشتار دسته جمعی است، تراژدی یک نوع اتفاق دراماتیک است و از یک ضعف فردی یا تقصیر خود آن فرد است. یا مثلاً ترور به معنی کشتن فرد است و دولتی است یا کشتار به معنی کشتن به عمد یک عده است. شما به راحتی نمیتوانید اگر دونفر آدم به راحتی کشته شدند از یک اصطلاحات اغراقآمیز استفاده کنید. یک جا بگویید قتل عام و یک جا بگویید کشتار. در اینصورت تنها اتفاقی که میافتد این است که یک سری چیزها اغراق میشود و فقط باعث هیجان بیشتر میشود.
قواعد روزنامهنگاری جنگ تا چه اندازه بر تنظیم اخبار این نوع روزنامهنگاری تأثیر دارد ؟
شاید ناخواسته عدهای فکر کنند که روزنامهنگاری جنگ ضد روزنامه نگاری صلح است. فکر نکنید که قواعد روزنامهنگاری جنگ خیلی از روزنامهنگاری صلح فاصله دارد. روزنامهنگاری جنگ میگوید شما به عنوان یک روزنامهنگار جنگی، برای این که بتوانید خبر را خیلی خیلی سرراستتر و بهتر به مخاطب خودتان برسانید، چه کاری باید انجام دهید. در آن دروغ نگویید، کتمان نکنید و دیگریسازی انجام ندهید. این هم تا حد زیادی به روزنامهنگاری صلح شبیه است اما روزنامهنگاری صلح باز یک پله بالاتر میآید و برای خودش شأن قائل است و میگوید من میتوانم باعث یک صلح پایدار شوم.
گفته شده که روزنامهنگاری صلح در جوامع توسعهیافته وجود دارد. آیا میتوان بین توسعه کشورها و وجود روزنامهنگاری صلح در آن کشور رابطه احساس کرد؟ آیا بین این دو رابطه مستقیم وجود دارد؟
صلح و توسعه با یکدیگر یک رابطة متقابل دارند. یک مثلی هم وجود دارد که میگوید در باغ صلح است که تجارت میوه میدهد. اصلاً در ساختار آرامش و امنیت است که شما میتوانید خیلی از کارها و خیلی از خلاقیتها را داشته باشید. زمانی که ساختار جامعه توسعهیافته است، یعنی اینها بر اساس یک پیشزمینههایی مثل پیش زمینههای حرفهای و پیشزمینههای حقوقی و اخلاقی شکل گرفتهاند و دلیلش هم امنیتی است که وجود داشته است. ببینید من که الان از روزنامهنگاری صلح صحبت میکنم اگر کشوری به کشورم حمله کند نمیتوانم دم از صلح بزنم چون خودم و کشورم درگیر جنگ هستیم. در یک ساختار آرام و صلحآمیز است که میشود تا حدی به سمت توسعه پیش رفت چون خیالمان از خیلی چیزها راحت است و آنجاست که میتوان این دو پیشزمینه را قدرتمندتر کرد تا با آن چهار عنصر در تعامل باشند.
پس این رابطه از نظر شما مستقیم است؟
بله کاملاً مستقیم است.
در کشورهای جهان سوم اوضاع چه طور است؟
در این کشورها هم به خاطر ارزشهای مربوط به خشونت و این ساختارها و فرهنگی، در رفتارهای آدمها بسیار ریشه دوانده است. در این کشورها مثل کشور خودمان خشونت قابل احترام است مثل مسئلۀ حق که آن را گرفتنی میدانند و کسی که حقش را حتی با خشونت هم بگیرد قابل احترام است. اگر نگاه این گونه باشد که حق گرفتنی است خب هرکسی میتواند آنچه بیشتر از حقش است، حق خود بداند. وقتی حق را با خشونت بگیرد به یک عامل خشونت ساختاری تبدیل میشود که دسترسی به برخی از منابع را کم میکنند و باعث یک نوع کمبود میشود. وقتی که کمبود باشد عدۀ زیادی میخواهند سراغ یک منبع بروند و این باز هم باعث بازتولید خشونت میشود. در کشورهای جهان سوم به علت این که ارزشهای خشونت و برخورد اهمیت دارد، این رابطه مستقیم نیست.