مدادسیاه

گا‌ه‌نوشته‌‌هایی درباره هنر و ارتباطات

مدادسیاه

گا‌ه‌نوشته‌‌هایی درباره هنر و ارتباطات

بایگانی

نویسنده:‌ وین رای،
ترجمه: علی شاکر

 هرچند که بسیاری معتقدند ویژگی‌های اینترنت و فضای مجازی سبب شده تا کسی حوصله خواندن مطالب بلند و عمیق را نداشته باشد، ولی تجربه‌های سال‌های اخیر برخی از شرکت‌ها و پایگاه‌های اینترنتی در این زمینه نشان داده که نه تنها این‌طور نیست بلکه با انقلاب تکنولوژیک و در دسترس بودن اینترنت، اگر برخی از بایسته‌های نوشتاری و تکنولوژیک رعایت شود، این شیوه روزنامه‌نگاری می‌تواند مخاطب زیادی جذب کند و درآمد زیادی برای صاحبان رسانه و ناشران مطالب داده باشد.

آیا اینترنت داستان ‌سرایی را از بین برده‌ است؟

کمی پیش از کریسمس سال 2009 در شبکه‌های اجتماعی درباره مقاله‌ای در تایمز لندن هیاهویی بپا شد. آن مقاله می‌گفت که اینترنت در حال از بین بردن نوشته‌ها و مطالب بلند و عمیق است. اگر چه بن مک‌اینتایر، نویسنده این مقاله، بیشتر دنبال مطرح کردن ترس روزنامه‌نگاران این این قضیه بود، ولی به‌طور تلویحی از کسان دیگری هم انتقاد می‌کرد. آنهایی که معتقدند فارغ از محو کردن مطالب عمیق و طولانی، اینترنت ما را از ساختارهای داستان‌پردازی نیز رها کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۹
ظهر که بدو بدو می‌آمدم به همشهری، همسایه طبقه سوم مرا توی حیاط دید و گله و شکایت داشت از کشیده شدن صندلی روی زمین. می‌گفت سقف خانه‌اش ترک برداشته. گفت که می‌خواسته بیاید بالا، ولی گفته ولش کن.(بزرگواری در چهره‌اش موج می‌زد وقتی که گفت می‌توانسته بیاد بالا و نیامده)

 وقتی گفتم که با کشیدن سقف ترک بر نمی‌دارد، بهش بر خورد. من اما عذر خواستم و گفتم امیدوارم دیگر تکرار نشود. گفت تمرین آواز می‌کنید. بعد که من منتظر بودم ادامه دهد که خب یعنی خوشت نمی‌آد؟ گفت من خودم کتاب می‌خوانم! نفهمیدم منظورش چی بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۵

کمپین «من رکیک نیستم» ظاهری اخلاقی دارد. شبیه توصیه والدین به فرزند کوچک خویش که «ببین اگر باادب باشی چقدر عزیزتری!» ولی چرا همین بچه وقتی بزرگ می‌شود آبدارترین ناسزاها را یاد می‌گیرد و استفاده می‌کند؟ نمی‌توان در یک ساختار اجتماعی که دانستن فحش بخشی از اجتماعی شدن آدم‌هاست، از آنها خواست که فحش ندهند. هرچقدر هم آدم‌ها محترم باشند، باز هم در نهاد خویش به «دیگریِ» خویشتن فحش می‌دهند. به همین خاطر است که پیش از راه انداختن کمپین «من رکیک نیستم» باید چند ویژگی منفی را اصلاح کرد. هر موقع توانستیم به شوخ‌طبع‌ها بفهمانیم که رکیک بودن بامزه نیست، هر موقع توانستیم خودشیفته‌ها و خودبرتربین‌ها را درمان کنیم و خلاصه هر موقع توانستیم تمامی عوامل محرک خشم را کنترل کنیم، می‌توانیم به موفقیت چنین کمپین ارزشمندی امیدوار باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۶

صداوسیمای ایران شبیه پهلوان پیری است که اکنون ارج و قدرت سابق را ندارد، ولی همچنان در ذهن خودش قدرتمند است و محبوب؛ شبیه همان‌موقع‌ها که می‌توانست با چشم‌به‌هم‌زدنی مخاطب را پای تلویزیون و رادیو زنجیر و هرموقع که خودش خواست، آن زنجیر را پاره کند. او حالا رقیب جوان و سرسختی دارد. خیلی از دست اینترنت خسته است. کسی او را نمی‌بیند و پهلوان برای دیده‌شدن هر روز به محله شلوغ، پررفت‌وآمد و البته آنلاین اینترنت سری می‌زند ولی بی‌اعتنایی‌ها را تاب نمی‌آورد و برای دیده‌شدن نمایش خودکشی را اجرا می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۰

گاهی می‌شه با یه آزمایش خیلی کوچیک خوبی یا بدی خودخواهی یا دیگرخواهی آدم‌ها رو کشف کرد. یه روش به‌شدت غیرعلمی و احساسی که برای من تا حالا حسابی جواب داده.

گاهی ماشین ندارید. کسی که هنوز با او آنچنان دوست نیستید شما را سوار ماشینش می‌کند. می‌گوید با شما هم‌مسیر است. نزدیکی‌های مقصد می‌گویی مرا همین‌جا پیاده کن، من می‌روم خودم. ولی او می‌گوید: می‌رسونمت...

و می‌رساند تو را دم در مقصد.

هنوز با یحیی دوست نشده بودم که با من چنین کرد. شاید هم این معیار خیلی شخصی من است. ولی کسی که حاضر است به‌خاطر یک آشنا از وقت، آسایش، زندگی و بنزین ماشینش بزند و تو را برساند، آدم قابل اعتمادی است.

یحیی این‌گونه بود...


از فکرش بیرون نمی‌آیم.

او با بیگانه‌ترین یارش، یعنی سکوت درآمیخت و ناگهان خاطره شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۴

وقتی قورباغه هفت‌تیرکش می‌شود

صداوسیما حکم همسایه مردم‌آزاری را دارد که سال‌هاست با او قهریم. گاهی دم سال‌تحویل سلام کوتاهی به او می‌کنیم تا ادبی نشان دهیم، ولی وقتی می‌بینیم که او در عین قهر بودن با ما گاهی پیام‌های آزاردهنده می‌فرستد، ما نیز شکایت می‌کنیم. در واقع در این شکایت‌ها خودمان را آرام  و به این رسانه به اصطلاح ملی یادآوری می‌کنیم که چه‌قدر از کارهای پیشین و امروزی‌اش ناراحتیم.

 

مجری برنامه به یک شرکت‌کننده توهین می‌کند. هرکدام از ما با شرکت‌کننده همدلی می‌کنیم. تهیه‌کننده فیلمی رو می‌کند و می‌گوید که شرکت‌کننده نیز خودش بازیگر بوده، ولی کاربران بی‌اعتماد به رسانه‌ ملی بیشتر گُر می‌گیرند. هرچند بسیاری از کاربران نوک حمله را به سمت مجری برنامه گرفته‌اند و ویژگی‌های منفی او را نقد و هجو می‌کنند، ولی نباید فراموش کرد که این برنامه در بستر صداوسیما تولید شده است. جایی که شایعه‌ها دارد مدیرش را برکنار می‌کند و احتمالا مدیرانش مانده‌اند که چرا به هر سازی که می‌رقصند، همه اشکال می‌گیرند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۰۱

دشنام‌گویی پیشینه‌ای اندازه تاریخ دارد، ولی این دلیل بر اصالتش نیست

بریدن سر تفاهم با خنجرهای بددهن

 

وقتی احساسات و غزایز تندی مانند خشم، ترس، نفرست و امثال اینها با زبان بیان شوند فحش و نفرین خودش را نشان می‌دهد. اینجاست که نمی‌توان فرهنگ و زبان بدون فحش پیدا کرد. بنابراین غلبه احساس می‌تواند بر بارِ ناسزایِ زبان بیفزاید. حال ممکن است از یک فرهنگ تا فرهنگ دیگر تعداد کلمات رکیک متفاوت باشد. مثل پژوهش‌هایی که می‌گوید کانادایی‌ها بددهن‌تر از آمریکایی‌ها هستند. یا برخی از لهجه‌های فارسی ضرب‌المثل‌های روزانه‌شان نیز به الفاظ رکیک آغشته است.

 

پیچیدگی فهم ناسزا

محمد وحید دستگردی سال 1301 در مجله ارمغان مقاله‌ای نوشت با عنوان «ایران از فحش ویران است» و به نظر می‌رسد به همین وجه روانشناسانه کاربرد کلمات زشت در زبان توجه بایسته‌ای نکرده است. نویسنده معتقد است: «پس از اینکه بدست عرب تخم فحش و دشنام در مزرعه ایران پاشیده شد، دهقانان ایرانی نیز در حفاظت این زراعت به‌خوبی کوشیده و از آفات اراضی و سماوی محافظتش نمودند...»

این در حالی است که یکی از قدیمی‌ترین نمونه‌های دشنام را می‌توان در سخنان افراسیاب تورانی در زامیاد یشت اوستا، فقره 57 دید. افراسیاب که فر کیانی را نمی‌تواند بدست آورد دشنام می‌دهد که:«ایث ایث یئن اهمائی، من نتوانستم این فر را بربایم. فری که به اقوام ایرانی کنونی و بعد و به زرتشت پاک متعلق است.» در توضیح کلماتی که افراسیاب به دشنام بیان می‌کند پورداوود می‌نویسد که این‌ها «بایستی ناسزاهای افراسیاب تورانی باشد»(امید سالار، 1381: 348)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۲

یکی از خوبی‌های وبلاگ کم‌خواننده داشتن این است که می‌توانی براحتی یک جمله تند را علیه «جامعه نمایشی»  امروز بنویسی و کسی نخواند. اینکه در این جامعه مجازی و یا دنیای حقیقی خیلی از کاربرها عکس پروفایل‌ خود را عوض کردند و در اینستاگرام هم عکسی از پدر و کودکی خویش گذاشتند.

من خیلی کم پیش می‌آید با این موج‌های همگانی همراه شوم. اصلا به عمد این کار را می‌کنم. آن را یک نوع نمایش ریاکارانه همگانی می‌بینم که مملو از احساس است. احساسی که حتی به ساده‌ترین سوال‌های -حتی احساسی- خویش هم پاسخ نمی‌دهد. روز پدر است. ما همه پدر خویش را دوست داریم ولی نمی‌دانیم چرا این عشق را این طور متظاهرانه در یک روز ویژه ارائه می‌دهیم.

هیچ‌وقت نفهمیدم که چرا باید روز پدر یا مادر به این دو عزیز هدیه داد. بهتر بگویم اصلا روز پدر و مادر را نمی‌فهمم. شاید برای آنهاست که یادی کنند از این دو. این خیلی هم خوب است. ولی این کنش جمعی همان‌قدر که آبشخور نیکی و قدرشناسی سیراب می‌شود، همان‌قدر نیز زودگذر و سطحی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۵

شیشه های مات دورتا دور ما را گرفته اند. مدام آب به این محفظه مکعبی شکل وارد می شود و دارد آن را پر می کند. تازگی ها فهمیده ایم که همه ما واماندگان در این مکعب، از دره ای آویزانیم. پیش از این، اهالی مکعب همسایه خواستند دیوارهای مات شیشه ای را بشکند تا در آبی که داشت محفظه را پر می کرد، غرق نشوند. شکستند، ولی همه با هم به پایین دره سقوط کردند.

در مکعب ما هم اوضاع چندان جالب نیست. برخی نشسته اند و آب از سرشان گذشته. ما ایستاده ایم و آب به نزدیکی لب مان رسیده. هنوز محفظه های بالای سقف مکعب هوا را داخل می فرستد. باید سرمان را بالا بگیریم و در آب غوطه بخوریم و نفسی از سوزن روزن سقف به درون بدهیم. نه شکستن دیوار و سقوط فایده ای دارد و نه نشستن و آب از سر گذشتن.

کسی چه می داند، شاید پی روزن سقف رفتن هم بی فایده باشد.

ولی من نمی نشینم

من عاشق آزادی ام

اگر پیدایش نکردم

ایستاده می میرم.

البته قرار است جمعه روزنه ای خیلی کوچک در کف مکعب مات ایجاد کنیم و قطره قطره از حجم خفه کننده آب محفظه بکاهیم. بارها ناموفق بودیم، ولی تلاش دفعه آخرمان تاحدودی نتیجه داد. بیایید به دیواره مات مکعب ثابت کنیم که همیشه قوی تر از اراده «معطوف به آزادی»  نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۲۹

موسسه همشهری دوشنبه این هفته برای فریدون صدیقی بزرگداشت می‌گیرد. من قرار نیست در این مراسم حضور داشته باشم. با خودم گفتم اگر بر فرض محال از من می‌خواستند که درباره او بنویسم، چه می‌گفتم؟ این شد که این یادداشت را نوشتم.

برای «فریدون صدیقی» بزرگداشت گرفتن ساده‌ترین کار عالم است؛ آدم بی‌آزاری است،‌ ولی بی‌آزار بودن در عالم روزنامه‌نگاری ویژگی خوبی نیست. روزنامه‌نگار نواحی فسادبرانگیز بدنه قدرت را قلقلک‌ می‌دهد. حال ممکن است موقع خندیدن آن‌قدر این جناب قدرت دامن از کف بدهد که ناخواسته(یا خواسته!) سیلی محکمی هم به گوش روزنامه‌نگار بزند. صدیقی هم از این سیلی‌ها کم نخورده. قدیمی‌ها می‌گویند شیطنت‌ها داشته و آزارها رسانده به قدرت. اما برای خیلی از ما که نسبتی با قدرت نداریم، او انسانی است بی‌آزار و کوهی از مهربانی و محبت.

اینکه گفتم بزرگداشت گرفتن برایش راحت است از سر همین بی‌آزاری است. مثلا اگر در وصف او بگویم که مردِ بلندبالایی است شمشاد وَش، حتما به علف‌های کوتوله باغ بر نمی‌خورد؛ چون آنان نیز با همه حقارت خویش خوب می‌دانند که رونق بستان از اوست و هرزگی علف‌ها چیزی از آزادگی این مرد کم نمی‌کند. یا اگر در بزرگداشتش بگوییم علی‌رغم پا به سن گذاشتن، موهای سرش پرپشت و مشکی است، کچل‌ها دلخور نمی‌شوند. نه از این باب که آنان روادارند و منجی گفت‌وگو و صلح، بلکه این بیچاره‌ها دست‌شان به جایی بند نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۵:۰۹