روزنامهنگاری صلح به میانه آتش سیاه منازعهها نور میتاباند
گفتوگو با شفقنا رسانه، درباره روزنامهنگاری صلح
با خروج آمریکا از برجام اهمیت انتشار اخبار و راه حل هایی برای کم اثر کردن تحریم ها و حفظ منافع و امنیت کشور بیش از همیشه به چشم می خورد.یکی از حوزه هایی که در این زمینه می تواند منبع خوبی برای ارائه راه های روشن باشد ،روزنامه نگاری صلح است که ارزشهای گفتوگو و راهحلگرایی را ترویج کند. علی شاکر مدرس و دانشجوی دکتری ارتباطات در گفت و گو با شفقنا رسانه معتقد است روزنامهنگاری صلح کار عجیب و غریبی نمیکند. دنبال نشان ندادن تلخیها و درگیریها هم نیست و نمیخواهد همه چیز را گل و بلبل نشان دهد. بلکه به میانه آتش سیاه منازعهها نور میتاباند و مثلا نشان میدهد که طرفهای درگیر در این ماجرا چه کسانی هستند. مثلا در حالی که روزنامهنگاری مرسوم(یا آنچه که گالتونگ و لینچ میگویند روزنامهنگاری خشونتمحور) این منازعه را به ایران و آمریکا محدود میکنند، ولی روزنامهنگاری صلح این قصه را گستردهتر میبیند و نشان میدهد که کدام کشورها از این اختلاف سود میبرند. روزنامهنگاری صلح به ریشههای اختلافها هم میپردازد.
***
ارزیابی شما از رویکرد رسانه ها بعد از خروج امریکا از برجام چیست؟آیا رسانه های رسمی اطلاعات کافی را جهت رفع ابهام توانستند در اختیار مخاطب قرار دهند؟
پیام توییتری ترامپ که در گروههای خبری و خانوادگی دست به دست شد، عده زیادی منتظر بودند ببینند که او قرار است ساعت ۱۰.۳۰ شب چه بگوید. ولی متاسفانه همزمان با این سخنرانی شبکه خبر در حال پخش صحبتهای کارشناسانش بود و آنان به شعاریترین شکل ممکن در حال محکوم کردن ترامپ بودند. جوری که من مخاطب برای شنیدن حرفهای رئیسجمهوری آمریکا چارهای نداشتم جز پناه بردن به شبکههای پارازیتدار ماهوارهای و تلگرامی که با فیلترشکن بالا میآید. اینجاست که مجبورید صدای شبکه خبر را قطع کنید تا تحلیلهای کاملا یکسویانه حسن عابدینی را نشوید و به جای آن از گروههای تلگرامی، اخبار را دنبال کنید و منتظر بمانید تا ببینید رئیسجمهوری ایران چه موضعی میگیرد. اگر شبکه خبر حرفهای بی ادبانه ترامپ را پخش میکرد، رویکرد منطقی روحانی نمایانتر میشد. بجز یکی دو جریان رسانهای بقیه عهدشکنی ترامپ را محکوم کردند. عهدشکنی رفتاری نیست که عموم جامعه آن را تایید کند و اینجاست که اتفاقا افکارعمومی و رسانهها همصدا میشوند. من فقط در اینجا میتوانم بگویم که آیا از نظر حرفهای رسانههای داخلی پوشش مناسبی از این ماجرا داشتهاند یا نه؟ اگر به رسانه رسمی صداوسیما نگاه کنیم متاسفانه همچنان نگاه قدرتمدار در آن حرف اول را میزند. یعنی بخشی از صداوسیما که رویکردی سیاسی به رسانه دارند، هنوز فکر میکنند اگر نگوییم مردم متوجه نمیشوند. این همان تفکری است که فیلترینگ را تایید میکند و شفافسازی را مایه دردسر میداند. گویی تنها مجرای اطلاعیابی شهروندان صداوسیماست. در واقع به خیالشان نمیگویند تا جامعه آسوده باشد. در حالی که بخش مهمی از مردم شغل و درآمدشان به همین تصمیم وابسته است. منظورم این نیست حالا که آمریکا از برجام رفته ما باید عزا بگیریم؛ من از منظری حرفهای نگاه میکنم و میگویم که باید به مخاطب احترام میگذاشتیم. البته صبح فردای خروج آمریکا از برجام روزنامهها نیز رویکرد دولت را پی گرفتند. برخی دیگر علیرغم اینکه میگفتند ترامپ جرات ندارد از این توافق کاملا یکطرفه به نفع آمریکا پا بیرون بگذارد، ولی باز شمشیر را برای دولت از رو بستند که این اشتباه از شما بود و… اما کیست که نداند گفتن اینها دردی را دوا نمیکند. چون منِ مخاطب اکنون خبر خروج آمریکا را خواندهام اینکه دوباره روزنامهها تمامی اخبار حول و حوش این قصه را برای من جمع کنند و در صفحه که دردی از من دوا نمیکند، بگذارند.باید نشریات یک قدم دیگر عمیقتر میشدند. نه اینکه باز یادداشتهای شفاهی و ۵۰۰ کلمهای از کارشناسان بگیرند.(همان یادداشتهایی که در واقع خودِ دوستان روزنامهنگار مینویسند و نه کارشناسان محترم) باید میگفتند که خروج آمریکا از برجام طی یک سال آینده چه تبعاتی برای مردم دارد.
به نظر شما رسانهها چهقدر توانستند بدون غرضورزی به دنبال شفافسازی و نشان دادن تاثیرات واقعی این خروج بر مسائل داخلی و بین المللی ایران باشند؟
همانطور که گفتم خروج آمریکا از برجام عهدشکنی، جز عدهای معدود کسی را خوشحال نکرد. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که رسانهها در ایران مثلا شبیه به بخش بینالملل یک رسانه دور از ایران تحلیل ارائه دهند. منظورم رسانهای است که برای مخاطبش چندان ماجراهای ایران و ۵+۱ جذاب نیست. اینجور رسانهها به دلیل اینکه شاید در عمل منافعی در برهم خوردن یا نخوردن این معاهده ندارند، عینیتر به ماجرا نگاه کنند. ولی ما در دل قصهایم. ما یک طرف دعواییم. انتظار اینکه رسانههای ایرانی مثلا رویکردی متعادل پیش بگیرند زیادی خوشبینانه است. چون فارغ از فشارهای سیاسی و اقتصادی کلیت حاکمیت در ایران، باید پاسخگوی افکار عمومی هم باشند. پس اول اینکه ما اگر هم بخواهیم نمیتوانیم بیطرف باشیم. اما این بیطرف نبودن به معنی پیگیری رویکرد پروپاگاندامحور کلیت حاکمیت در ایران است؟ یعنی رسانهها هم سرخوشانه شعار رئیسجمهوری را تکرار کنند که بگذارید آمریکا برود، «شرّش کم!»؟ جواب من منفی است و البته میدانم در این مواقع همصدا نشدن دردسرهای زیادی دارد. ولی اتفاقا اگر یک رسانه میخواهد مرجعیت خود را حفظ کند و بتواند روی مخاطب موثر باشد، باید بتواند حرف و تحلیل خودش را از ماجراها داشته باشد. سوال مهم اینجاست که اگر آمریکا برجام را ترک کند، به نفع ایران است؟ این چه تبعاتی دارد؟ چهقدر میتوان این تهدید را تبدیل به فرصت کرد؟ کدام سیاست میتواند اوضاع را آرام کند؟ کدام سیاست به نفع مردم و بر ضرر تندروها و جنگطلبان است؟ پشت حمایت تندروهای داخلی و خارجی از ایجاد درگیری و تنش چیست؟ آنها چه سودی از کنشهای تندروانه میبرند؟ اینها پرسشهای سادهای است که اگر یک رسانه آن را پیگیری کند، میتواند یکی از بازوان آرامسازی اوضاع باشد. تاکید میکنم! «یکی از بازوان و ابزارهای برپاداری آرامش و صلح» و اینجاست که روزنامهنگاری صلح نقش اساسی ایفا میکند.
خب به روزنامه نگاری صلح اشاره کردید ،فکر می کنید این حوزه از روزنامه نگاری چهقدر میتواند به رسانهها در این مسئله کمک کند؟
روزنامهنگاری صلح کار عجیب و غریبی نمیکند. دنبال نشان ندادن تلخیها و درگیریها هم نیست و نمیخواهد همه چیز را گل و بلبل نشان دهد. بلکه به میانه آتش سیاه منازعهها نور میتاباند و مثلا نشان میدهد که طرفهای درگیر در این ماجرا چه کسانی هستند. مثلا در حالی که روزنامهنگاری مرسوم(یا آنچه که گالتونگ و لینچ میگویند روزنامهنگاری خشونتمحور) این منازعه را به ایران و آمریکا محدود میکنند، ولی روزنامهنگاری صلح این قصه را گستردهتر میبیند و نشان میدهد که کدام کشورها از این اختلاف سود میبرند. روزنامهنگاری صلح به ریشههای اختلافها هم میپردازد. چرا کشورهای پشت پرده اینقدر دوست دارند ایران با آمریکا گلاویز شود؟ از تحریمهای ایران چه کسانی سود میبرند؟ در حالی که روزنامهنگاری مرسوم یا خشونتمحور زمان منازعه و درگیری را به اختلافهای میان دولت ایران و ترامپ محدود میکند، ولی روزنامهنگاری صلح نشان میدهد که این قصه سر دراز دارد و طرفهای منازعه چهجاهایی از خجالت یکدیگر در آمدهاند. این طرفها چه جاهایی میتوانستند صلح کنند و کدام یک از طرفین زیر میز مذاکره زده اند. همچنین روزنامهنگاری صلح حواسش به مردم و شهروندان است. اینکه مثلا تحریمها با مردم چه میکند؟ اگر درگیری شود چه کسانی بیشتر آسیب میبینند و تبعات آن برای دیگر کشورها چیست؟ از طرف دیگر، روزنامهنگاری صلح در عین حال که مثلا پرچمآتش زدن آمریکا در صحن علنی مجلس را نشان میدهد، ولی تمرکز اصلیاش روی شخصیتهای حقیقی و حقوقیای است که راهحلهای منطقی برای برونرفت از این جریان را مطرح میکنند. اینجاست که این مدل روزنامهنگاری به قول معمارش، یعنی یوهان گالتونگ، روی چهار پایه میایستد: حقیقتگرایی، فرایندمحوری، راهحلگرایی و مردمگرایی.
به نظر شما این سبک از روزنامهنگاری چگونه به یافتن راهحل و گفت و گو ختم می شود؟
یادتان است انتهای انشاء مینوشتیم:«پس از این انشا نتیجه میگیریم که …» کار روزنامهنگار هم الزاما ارائه راهحل نیست؛ یعنی قرار نیست فعالیت روزنامهنگارانه او سر آخر به اینجا برسد که مثلا «از این گزارش نتیجه میگیریم: راهحل صلحآمیز خوب است!» نه! ما نورافکنی به دست داریم و آن را همانطور که گفتم به نقاط تاریک و ناگفته جنگها و کشمکشها میتابانیم. کار ارائه راهحل با اهالی سیاست و دیپلماسی است. ما فقط نشان میدهیم که آیا این راهحل ارائه شده ره به صلح میبرد یا نه. از گفتوگو گفتید. باید بگویم که باز رسانه یکی از ابزارهای زمینهساز گفتوگو میان طرفهای منازعه است؛ یعنی مثلا از طرفین منازعه دیو نسازیم. به دیگریسازیهای پروپاگاندامحور دامن نزنیم و پی پیدا کردن نقاط مشترک میان طرفهای این کشمکش باشیم. چنین کارهایی میتواند زمینه را برای گفتوگو و کاستن از آتش خشم فراهم کند.
فکر می کنید در این حوزه با چه خلاء ها و موانعی روبرو هستیم؟اصول این سبک از روزنامه نگاری چگونه باید اجرایی شود؟
بگذارید خیالتان را راحت کنم تا زمانی که سایه روزنامهنگاری مرسوم در دنیا و ایران چنین سنگین است به این راحتیها نمیتوان سراغی از روزنامهنگاری صلح گرفت. چرا که روزنامهنگاری صلح با سه مانع اصلی مواجه است: «شخصی»، «سازمانی» و «ایدئولوژیک».با مانع شخصی شروع میکنم. بارها گفتهام و نوشتهام که صلح در بستر کشمکشمحور دوام نمیآورد. ما در نظام آموزشی بالا به پایین و به قول پائولو فریره «مخزنی» تحصیل کردهایم. تا پیش از سن بلوغ طرف گفتوگوی هیچ بزرگتری نبودهایم. خیلی از ما در همین زمان مدام تحقیر شدهایم و از همه اینها بدتر برخی از ما همچنان شکل تربیت دیکتاتورمآبانه و تنبیهی را بهترین شیوه بزرگ کردن فرزندان میدانیم. یا اینکه از آن سر بوم افتادهایم و با فرزند سالاری کودکانمان را پر توقع بار میآوریم. در چنین بستری و با چنین پیشینهای چگونه یک خبرنگار میتواند تبدیل به کارگزار صلح شود؟ مثلا مگر میشود تا سال آخر دبیرستان تحقیر شد و کتک خورد ولی به دانشکده علوم ارتباطات آمد و سه واحد روزنامهنگاری صلح پاس کرد و ناگهان روزنامهنگار صلح شویم؟تازه اگر اینها را کنار بگذاریم، به ارزشهای حرفهای و خبری در کارمان میرسیم. اینکه مسئله عینیت در کجای کار ما قرار دارد؟ آیا میتوان به بهانه عینیت هر اتفاقی را فقط پوشش داد بدون اینکه جوانب مختلف آن را در نظر بگیریم؟ از طرف دیگر، مگر به این راحتیها میتوان برخی روزنامهنگاران از لذت موجسواری روی ارزش خبری «کشمکش» محروم کرد؟ چون متاسفانه «خبر بد برای روزنامهنگاران خبر خوب است». باید رویکرد شخصی روزنامهنگاران نسبت به این امر اصلاح شود؛ چون دامن زدن صرف به کشمکش نه از تاک نشانی باقی میگذارد و نه از تاکنشان؛ روزنامهنگار خودش بخشی از جامعه است و دمیدن در آتش ممکن است روزی دامن خودش را هم بگیرد.مانع دوم در سطح سازمانی است. اگر حتی بتوان نظام آموزش را در ایران اصلاح کرد، کنار آمدن با نظام منفعتگرای رسانهها کار راحتی نیست. چون فرایند صلح، دست کم در یک بازه زمانی کوتاه، تولید سود نمیکند. اینجاست که صاحبان رسانه زمین خود را برای بازی جنگ راحتتر اجاره میدهند تا برپاداری صلح.سومین مانع در سطح ایدئولوژیک است. از یک روزنامهنگار ترک نقل میکنند: «من همیشه در هنگام تهیه گزارش از مسئله یونان-ترکیه به مصلحت ملی خودمان و مصلحت روزنامهام فکر میکنم. در پایان روز نمیخواهم دولتم را نقد کنم؛ زیرا ممکن است طرف دیگر این دعوا از گزارش عینی سوءاستفاده کند.» در واقع ایدئولوژیهای قومیتمدارانه، ناسیونالیستی، نژادگرا، سوسیالیستی و… هرکدام با کلیت افکار عمومی در جامعه کاری میکند اگر اصول بیطرفانه و صلحگرایانه را دنبال کنید، ممکن است ناگهان برچسب خائن به پیشانیتان بخورد. سری را که درد نمیکند چرا دستمال ببندیم؟ بنابراین همان بهتر که ببینیم روی کدام ایدئولوژی حرکت کنیم، ممکن است کمتر آسیب ببینیم.
در کل اما باید تاکید کنم که صلح دیگر یک واژه شیک محسوب نمیشود. یعنی اگر همچنان با شکل مرسوم روزنامهنگاری جلو برویم باید بیشتر و بیشتر شاهد دیگریسازی و دمیدن بر آتش جنگها و منازعهها باشیم. ما چارهای جز بکارگیری رویکردهای فرایندمحور، حقیقتگرا، مردمگرا و راهحلگرا نداریم و نباید فکر کنیم که تلاشگران این حوزه، آب در هاون میکوبند.