چرا باید صلح را آموزش داد؟ / مدرسه مدارا
از آنجا که جنگها ابتدا در ذهن انسانها شعلهور میشوند
پس باید بذر صلح را نیز ابتدا در ذهن آدمها کاشت.
برگرفته از اساسنامه یونسکو
1945
بسیاری از کشمکشهای اجتماعی، منطقهای و بینالمللی ریشه در سیستم آموزشی یک کشور دارند
شوخی تلخی است؛ برخی همین که نام کتاب «صلح
پایدار» (Perpetual Peace) ایمانوئل کانت را میشنوند آن را با
قبرستان و آرامش ابدی آنجا اشتباه میگیرند؛ چون کلمه peace معنی آرامش هم میدهد. جوری که انگار قرار بر رسیدن به آرامش
نیست، مگر اینکه بمیریم. کانت از نخستین فیلسوفان مدرنی است که درباره مفهوم صلح
میاندیشد و پیشنهاد شکلگیری جامعه ملل را مطرح میکند برای جلوگیری از جنگ میان
ملتها. با این همه بهنظر میرسد که صلح آنچنان از دسترس بشر دور است که برای
انسانها اولویت با جنگ است و نه صلح. در حالی که اصالت با صلح است و این جنگها
هستند که آرامش را از بین میبرند.
شاید یکی از مهمترین دلایل دور از دسترس بودن صلح نرسیدن خیلی از ما به همین مفهوم «اصالت صلح» است. آیا میتوان مثلا از کودکی همزمان با تولد کشور اسرائیل در فلسطین به دنیا آمده و لحظهبهلحظه جنگ و بمباران دیده تا به امروز، خواست که به صلح معتقد باشد؟ و یا اینکه آیا انسانها میتوانند بدون یک پیش زمینه درست رفتاری، آموزشی و فرهنگی به اهمیت وجود جامعه ملل برای جلوگیری از درگیریها پی ببرند؟
37 میلیون کودک در کشورهایی زندگی میکنند که درگیر کشمکشهای نظامیاند. این کشورهای درگیر جنگ 13 درصد از جمعیت دنیا را در خود جای دادهاند. معمولا این کشورها از فقر و درآمد کم رنج میبرند و سیاستهایی در آنجا پیاده میشود که اعمال خشونت و عدم رواداری در این کشورها تبدیل به یک رویه طبیعی شده است.
البته جنگ ریشه در کشمکشهای فرهنگی و تضاد منافع دارد؛ یعنی نمیتوان برای جنگها پیشزمینهای در نظر نگرفت. اتفاقا در همین پیشزمینه است که باید فکری به حال جلوگیری از جنگ کرد. یکی از راههای جلوگیری از برخورد، آموزش کودکان است و نه الزاما آموزش صلح. به قول ملاله یوسفزی، برنده جایزه صلح نوبل پارسال، یک قلم کاغذ و آموزگار میتواند دنیا را تغییر دهد. اما آموزش به تنهایی نمیتواند موجد صلح و رواداری باشد. براستی از کجا باید بیاموزیم که اصالت با صلح است و نه جنگ؟ خانواده یادمان دهد؟ حال اگر والدین نیز خودشان نیاموخته باشند چه؟ اینجاست که باید دید چرا نهاد آموزش نتوانسته کودکان دیروز و امروز را به آرامشی پایدار علاقمند کند.
آرامشِ آموختنی
هرچند که تلاش برای بقا امری ذاتی است، ولی فرهنگ صلح امری آموختنی است. فرهنگی که ضمن ایجاد همبستگی میان ملل از مدارا و تحمل «دیگری» دفاع میکند. فرهنگ صلح از از بایستههای اساسی حقوق بشر قوام مییابد. بایستههایی چون عدالت اجتماعی، دموکراسی، حق سوادآموزی، حفظ احترام و شان انسانی برای همه، همبستگی بینالمللی، برابری زن و مرد، احترام به حقوق کارگران، به رسمیت شناختن هویت و تنوع فرهنگی و...
آموزش صلح فراید کسب ارزشها، دانش و ارتقای دیدگاهها، مهارتها و رفتارهایی است که بتوانیم از طریق آن میان «خود»، «دیگری» و «محیط زندگی» هماهنگی ایجاد کنیم. آموزش صلح میتواند شامل موارد مختلفی باشد. مثلا اینکه به دانشآموزان و دانشجویان درباره عواقب جنگها هشدار دهیم و از آنان بخواهیم تا به راهحلهای غیرخشونتآمیز برای یک کشمکش فکر کنند. بگوییم که چهقدر صلح و آرامش میتواند زمینه را برای توسعه بارور کند و اینکه جهان پر از آرامش آینده برای فرزندانمان چهقدر میتواند زیبا باشد و اینکه در آینده چهقدر «دیگران» میتوانند برای ما مهم باشند.
متاسفانه درباره فلسفه صلح به اندازه جنگ قلمفرسایی نشده، اما طی چهار دهه گذشته برخی با یاری گرفتن از نگاه کانتی به صلح، کتابهایی را منتشر کردهاند. طی قرن بیستم نیز آموزشهای مربوط به صلح طیف وسیعی از فعالیتها را در بر گرفته است. برخی در قالب فعالیتهای ضدهستهای به صلح پرداختهاند، برخی کلاسهای مربوط به فهم مسائل بینالملل برگزار کردهاند. بعضی از مسئولیت ما نسبت به محیطزیست گفتهاند و برخی دیگر سعی در ارتقای مهارتهای ارتباطی داشتهاند. در همین جریان نیز تکنیکهای غیرخشونتآمیز برای حلوفصل منازعات تدریس شده است. آگاهی نسبت به حقوق بشر و دموکراسی و تحمل تفاوتها و مدارا با مخالف نیز از جمله محورهایی است که در کلاسهای مربوط به آموزش صلح مطرح میشود.
محیط مدرسه، زمینهساز کشمکشهای آینده
هرچند که وقتی صحبت از آموزش صلح میشود همه ما بیشتر دنبال راهی میگردیم برای کاهش درگیریهای بینالمللی، ولی باید دانست که یکی از مهمترین بسترهای شکلگیری نزاع اولیه در خود محیط آموزشی شکل میگیرد. محیطی که در آن خیلی از کودکان شاید نخستین درگیریهای بچگانه را تجربه میکنند. طبق پژوهشی که در آمریکا صورت گرفته، 80 درصد بزرگسالانی که به نزاع خیابانی دست زدهاند در دوره مدرسه اهل دعوا بودهاند و یا اینکه قربانی نزاعهای کودکانه شدهاند. طبق همین پژوهش 71 درصد از معلمان و بزرگسالان نیز به زد و خوردهای کلاسی و بعد از زنگ مدرسه توجهی نمیکنند و از کنار آن براحتی میگذرند. به گفته محققان این برخوردهای زمینه را برای کشمکشهای سالهای بعد آماده میکند.
هرچند نگارنده آماری از نزاع در مدارس ایران نیافت، ولی به نظر میرسد دانشآموزان دیروز، (که همان بزرگسالان امروز هستند) چندان علاقهای به حلوفصل منازعات ندارند؛ چون در 11 ماه سال 93، تعداد 550 هزار و 783 نفر به علت نزاع به پزشکی قانونی مراجعه کردهاند که در این میان استان تهران با ثبت 99 هزار و 126 مورد در این زمینه رکورددار محسوب میشود. تازه این آمار دعواهایی است که نیازمند مراجعه به پزشکی قانونی بوده و نمیتوان آماری از همه نزاعهای خیابانی (که پزشکی قانونی نرفتهاند) ارائه کرد.
پژوهشگران میگویند یکی از مهمترین عواملی که به نزاع در مدارس دامن میزند، محیط آموزشی است. حتما دانشآموزانی را دیدهاید که دوست ندارند مدرسه بروند چون احساس امنیت نمیکنند و مثلا کسی هست که آنان را آزار میدهد. باید محیط مدرسه برای کودکان چنان آرامشبخش باشد که احساس نکند بهزور باید در آن ساختمان درس بخواند. مسلما ساختمانی خاکستری با میلههای آهنی پنجرههای کلاس حس زندانی بودن را در افراد زنده میکند. حال فرض کنید همین بچه میبایست با دو نفر دیگر روی یک میز بنشیند. مسلما تضاد منافع و کمبود منابع طرفین را به نزاع کودکانه میکشاند.
نمیتوان به هر وسیله امنیت اولیه کودک را خدشهدار کرد و بعد انتظار داشت تا در برابر نخستین محرک عکسالعمل شدید و خشونتآمیز نداشته باشد.
از طرف دیگر، مدرسهای را فرض کنید که معلمش بجاش گفتوگو و تذکر از تنبیه بدنی استفاده کند. در چنین شرایطی کودک میبینید که معلم(الگوی دانشآموز) با یک برخورد فیزیکی مشکل خود و کلاس را حل کرده، حال چرا خودش با یک برخورد ساده مشکلات دیگرش را با همکلاسیها حل نکند؟
جنبش آموزش حل منازعات به کودکان
اما راهحل چیست؟ از دهه 60 و 70 میلادی «جنبش آموزش حل منازعات» پا گرفته است. کسانی همچون بودلین و کرافورد (1980) بر مهارتها و تواناییهایی درک و فهم کشمکش تاکید داشتند. آنان در برنامه خود به دانشآموزان میآموختند برخورد و کشمکش زمانی پدید میآید که تضارب منافع به وجود بیاید و دو طرف برای رسیدن به یک هدف و شیوه رسیدن به آن اختلاف داشته باشند.
آنها همچنین بر نقش فرهنگ در شیوه نگریستن به یک اختلاف و شیوه پاسخ به طرف مقابل نیز آموزش داده میشد. آگاهی از ماهیت یک کشمکش سبب میشود تا دانشآموزان شیوه پاسخ و مدیریت آن را نیز بیاموزند. همچنین به دانشآموزان یاد میدهند که مزایا و عیبهای رقابت، همیاری، اصلاح، دوری کردن و یا سازش در برخوردهای روزمره مدرسه چیست.
اینکه در برابر موقعیتهای مختلف باید کدام استراتژی را پیش گرفت؛ چون هیچکدام از استراتژیها همیشه بهترین استراتژی نیست و مثلا قرار نیست سازش همیشه کارساز باشد؛ پس باید تشخیص داد که کدام عکسالعمل از همه بهتر و موثرتر است. اما نکته مهم اینجاست که در عرصه «آموزش حل منازعات» عکسالعمل خشونتآمیز تقریبا هیچوقت پاسخ درستی و مناسبی نیست. اما مهمترین برنامه و عملکرد آن است که تواناییهایی را به دانشآموزان بیاموزیم تا بتوانند از طریق آن جلوی پاسخ احساسی و خشونتآمیز خود را بگیرد. مهارتهایی همچون درست گوش دادن به طرف مقابل، درک دیدگاه او، آگاهی نسبت به احساس و کنترل روی همین احساس. مهارتهایی که اگر از کودکی تقویت شود، جلوی بسیاری از کشمکشهای بعدی در دوره بزرگسالی را میگیرد و ضمن افزایش اعتماد به نفس، فرد را آماده میکند تا راهحلی مسالمتآمیز برای یک برخورد ارائه کند.
نباید فراموش کرد که:
· از طریق آموزش میتوان کودکان را با هزینه کشمکشها و جنگها آشنا کرد.
· البته پیشزمینه چنین کاری همکاری دولت و نظام آموزشی برای پدید آوردن صلح و کاهش منازعات است.
· محیطهای آموزشی مشارکتی که در آن معلم حاکم مطلق کلاس نیست و اجازه اظهارنظر به بچهها میدهد میتواند زمینهساز مدارا در ذهن کودکان باشد.
· نظام آموزشی مشارکتی هزینه شکلگیری منازعات را بالا میبرد؛ چون پیش از سر باز کردن غده نفرت آدمها با گفتوگو بسیاری از مسائل را حل کردهاند.
· از پیشزمینههای اقتصادی و اجتماعی نباید غافل بود؛ چرا که فشارهای اقتصادی خود یکی از مهمترین عوامل شکلگیری تضاد منافع است و در چنین بستری نمیتوان حرف از گفتوگو، مدارا و یا صلح و حل کشمکشها زد.
· والدین باید بدانند که دورههای تحصیلی کودکان و شیوههای آموزشی مدرسه تاثیر بسیار مهمی روی ذهن بچهها میگذارد تا با ذهنی انتقادی به کشمکشها بنگرند و برایشان مهربانی به همنوعان مهم شود.
این مقاله در ماهنامه «ماه نو» منتشر شده است.