قانون، اخلاق، بیشعوری
در آپارتمانی زندگی میکنیم که هشت واحدی. طبق قانون فقط دو واحد پارکینگ دارند، ولی از آنجایی که حیاط بزرگ است، 6 اتومبیل میتوانند در آن پارک کنند. یعنی عملا هر واحد یک پارکینگ. البته باز هم طبق قانون حیاط مشاع محسوب میشود و این 6 آپارتمان در اصل حق ندارند که ماشین خویش را در حیاط پارک کنند. ولی با هم توافق کردهاند که ماشینها را در حیاط بگذارند. یکی از همسایگان محترمی که پارکینگ دارند، دو تا ماشین دارد و یکی از دیگر از همسایههای پارکینگدار ماشین ندارد.
آن آقایی که دو تا ماشین دارد میگوید باید هر دو ماشین را در خانه پارک کند. یکی را در پارکیگ زیر ساختمان میگذارد و دیگری را کنار ماشینها در حیاط. میگوید مگر دیگر همسایگان در حیاط حق پارکینگ دارند؟ ولی میگذارند ماشین خود را آنجا. پس منم میخواهم ماشین دومم را بگذارم. حرفش از نظر قانونی درست است، ولی از نظر اخلاقی خیر.
چون بخاطر کار این آقا دیگر همسایگان مجبورند هر 15 روز یکبار ماشین خود را بیرون پارک کنند. محله ما هم تقریبا دزدبازار است. بیرون گذاشتن ماشینها یک طرف، بد پارک کردن خانم ایشان یک طرف. امشب تقریبا ماشین را افقی پارک کرده بود و جایی برای دیگر همسایهها نبود.
با خودم فکر میکردم که اگر من جای او بودم چه میکردم؟ راستی واقعا میفهمد که این عمل قانونی او(یعنی استفاده از پارکینگ قانونی و پارکینگ توافقی حیاط) چهقدر برای دیگر همسایگان دردسرآفرین است؟
امشب که خانم این همسایه قانونمدار ماشین را با آن وضع پارک کرده بود و جایی برای من نبود در حیاط به مدیر ساختمان زنگ زدم. گفت احتمالا رفتهاند مسافرت و نیستند؛ که نبودند هم. پس شما بگذار جای آنها در پارکینگ زیر ساختمان. من هم چنین کردم. حدود یک دقیقه از رسیدنم به خانه گذشته بود که زنگ خانه را زد همان همسایه قانونمدار. با لحتی طلبکارانه گفت: «بیایید ماشینتون رو بذارید سرجاش!»
بدو بدو رفتم پایین. لبخند زدم. ماجرا را توضیح دادم. کلی عذرخواهی کرد. این آقای قانونمدار خیلی هم با ادب است واقعا. خانمش هم عذرخواست. برای اینکه گند خانم را پاک کنیم چهار همسایه دیگر نیز مجبور شدند پایین بیایند و ماشین را کمی جابهجا کنند.
مرد با حسرت رو کرد به خانمش و گفت: «حق با آقاست؛ چون
ماشین رو خیلی کج گذاشتی حالا نمیتونیم سرشون غر بزنیم که چرا جای ما را گرفتهاند».
پیش خودم گفتم آخه ...شِ باادب واقعا چرا فکر میکنی همیشه حق با توئه؟ چرا فکر میکنی
که باید حقت رو از همه بگیری؟ چرا همیشه طلبکاری؟
بدجنسی یا بیشعوری؟
واقعا این ... باادب بدجنس نیست. من معتقدم بیشتر از اینکه بدجنس باشد، «بیشعور» است. من این قاعده را برای خیلیها صادق میدانم. واقعا اینجور آدمها نمیدانند و نمیفهمند که چهقدر رفتارشان میتواند باعث آزار دیگران باشد. درست است که طبق قانون او میتواند ماشینش را در حیاط پارک کند ولی اخلاق میگوید که با این کار 6 همسایه به دردسر میافتند و خوب است که رعایت کنی حال آنها را. ولی بیشعوری و نفهمی(و نه بدجنسی!) اجازه نمیدهد که حتی چنین اموری به ذهنش برسد.
جامعه امروز ایران بدجوری از بیشعوری رنج میبرد.(البته تکتک
ما در موقعیتهای گوناگون بیشعوریمان را نشان دادهایم و میدهیم حتی همین
نگارنده از بیشعوری مینالد) مهمترین عامل بیشعوری خودخواهی. دیگرخواهی که ازبین
رفت نمیتوان از جامعه انتظار محبت و دوستی داشت. همه میخواهند گلیم فقط خودشان
را از آب بیرون بکشند، در حالی که نمیدانند گلیمها همه به هم وصلند و اگر به «دیگری»
کمک کنند میتوانند خودشان زندگی راحتتری داشته باشند.
در جامعه امروز چنان سرنوشت آدمها بهم گره خورده که اگر
دیگرخواه نباشیم، ریشه آسایش خویش را زدهایم.
با سلام و احترام
از شما دوست گرامی و فعال در فضای مجازی دعوت بعمل می آید
تا در شبکه اشتراک لینک توبنویس عضو شوید و مطالب خوبتان را جهت بهره برداری سایرین در این شبکه قرار دهید.
بی صبرانه منتظر عضویت و ارسال مطالب زیبای شما هستیم.
دوستان شما در شبکه اشتراک لینک توبنویس
هدیه توبنویس به شما وبلاگنویس گرامی :
بهترین زمان برای تربیت اراده، ایام جوانی است.(فیثاغورث)
http://www.tobenvis.com/Default.aspx